فرستاده آمد به کردار باد
بگفت آنچ بشنید و نامه بداد
سکندر فرستاده از گفت رو
به نزدیک آن نامور بازشو
بگویش که آن چیست کاندر جهان
کسی را نبود آشکار و نهان
بدیدند خود بودنی هرچ بود
سپهر آفرینش نخواهد فزود
بیامد فرستاده را نزد شاه
به کردار آتش بپیمود راه
چنین گفت با کید کاین چار چیز
که کس را به گیتی نبودست نیز
همی شاه خواهد که داند که چیست
که نادیدنی پاک نابود نیست
چو بشنید کید آن ز بیگانه جای
بپردخت و بنشست با رهنمای
فرستاده را پیش بنشاختند
ز هر در فراوانش بنواختند
ازان پس فرستاده را شاه گفت
که من دختری دارم اندر نهفت
که گر بیندش آفتاب بلند
شود تیره از روی آن ارجمند
کمندست گیسوش همرنگ قیر
همی آید از دو لبش بوی شیر
خم آرد ز بالای او سرو بن
گلفشان شود چو سراید سخن
ز دیدار و چهرش سخن بگذرد
همی داستان را خرد پرورد
چو خامش بود جان شرمست و بس
چنو در زمانه ندیدست کس
سپهبد نژادست و یزدانپرست
دل شرم و پرهیز دارد به دست
دگر جام دارم که پر میکنی
وگر آب سر اندرو افگنی
به ده سال اگر با ندیمان به هم
نشیند نگردد می از جام کم
همت می دهد جام هم آب سرد
شگفت آنک کمی نگیرد ز خورد
سوم آنک دارم یکی نو پزشک
که علت بگوید چو بیند سرشک
اگر باشد او سالیان پیش گاه
ز دردی نپیچد جهاندار شاه
چهارم نهان دارم از انجمن
یکی فیلسوفست نزدیک من
همه بودنیها بگوید به شاه
ز گردنده خورشید و رخشنده ماه
فرستادهٔ نامور بازگشت
پی باره با باد انباز گشت
بیامد چو پیش سکندر بگفت
دل شاه گیتی چو گل بر شگفت
بدو گفت اگر باشد این گفته راست
بدین چار چیز او جهان را بهاست
چو اینها فرستد به نزدیک من
درخشان شود جان تاریک من
بر و بوم او را نکوبم به پای
برین نیکویی باز گردم به جای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: فرستادهای به سکندر پیام آورده و گزارشی از دانستههای خود را ارائه میدهد. سکندر از او میخواهد تا درباره چهار چیز نادیدنی که در جهان وجود ندارد، بگوید.
فرستاده به سکندر میگوید که او دختری دارد که اگر کسی او را ببیند، به اندازه تابش آفتاب از زیباییاش متحیر میشود. او همچنین شرح میدهد که دو چیز دیگر نیز دارد: یکی جامی که هرگز از آن کم نمیشود و دیگر پزشکی که میتواند بیماریها را تشخیص دهد. در انتها، او فیلسوفی را میآورد که به سکندر داناییهای جهان را میآموزد.
پس از شنیدن این چهار ویژگی، سکندر خوشحال میشود و میگوید که اگر این سخنان راست باشد، دنیایش روشنتر خواهد شد و به همین دلیل برای او باز میگردد.
هوش مصنوعی: پیامبری آمد مثل باد، و آنچه را که شنیده بود، گفت و نامهای را نیز به او داد.
هوش مصنوعی: سکندر، پیامبری را به سوی نزدیک آن شخصیت معروف فرستاده است تا گفتگو کند.
هوش مصنوعی: به او بگو که آن چیز چیست که در دنیا نه به طور علنی و نه به طور پنهانی، برای کسی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان وجود دارد، همانگونه که هست، باقی خواهد ماند و آفرینش چیزی بیشتر از آنچه هست، امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: فرستادهای به سوی شاه آمد و مانند شعله آتش، راه را با شتاب پیمود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی در حال بیان نکتهای است که چهار مورد وجود دارد که هیچ کس در دنیا آنها را ندارد.
هوش مصنوعی: پادشاهی میخواهد بداند که چیست، زیرا چیزهایی که دیده نمیشوند، پاک و نابود نشدنی هستند.
هوش مصنوعی: وقتی او از نیرنگ آن بیگانه باخبر شد، از جا برخاست و به همراه راهنما نشست.
هوش مصنوعی: فرستاده را به خوبی پذیرا شدند و از هر طرف با احترام و محبت با او رفتار کردند.
هوش مصنوعی: سپس پادشاه به فرستاده گفت که من دختری دارم که در خفا نگه داشتهام.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب به دیدار او بیاید، از زیبایی چهرهی او، نورش کمرنگ و تیره خواهد شد.
هوش مصنوعی: کمند بلند او مانند رنگ قیر است و از لبانش بوی شیر به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که او سخن را آغاز کند، سرو بلند و زیبای گل را خم میکند و به شکوهی دلنشین میآورد.
هوش مصنوعی: از دیدن چهرهاش داستانها به سرعت شروع به شکلگیری میکنند و واقعاً خرد و فهم را به پرورش میکشند.
هوش مصنوعی: زمانی که جان سکوت میکند، شرم و حیا وجود دارد و باعث میشود کسی در این دنیا چیزی نبیند.
هوش مصنوعی: رهبر و سردمدار از نسل نیکان و دوستدار خداوند است و قلب او مملو از خجالت و اجتناب از ناپاکیهاست.
هوش مصنوعی: من جام دیگری دارم که باید آن را پر کنی و اگر آب هم بر آن بریزی، باز هم پر میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به مدت ده سال با دوستانش دور هم بنشیند و جشن بگیرد، هرگز نخواهند دید که از میزان شراب در جامشان کاسته شود.
هوش مصنوعی: همت و اراده انسان به ما نیرو میدهد و حتی وقتی که آب سرد مینوشیم، نباید به اندازهای باشد که از تلاش و کوشش ما کم کند.
هوش مصنوعی: من تازه یک پزشک جدید دارم که وقتی بیند اشکهای من را، علت آن را برایم توضیح میدهد.
هوش مصنوعی: اگر او در گذشته باشد، پس هرگز از درد و رنج نمیپیچد و به سختیها واکنش نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: من در میان جمع، رازی دارم که به جز یکی از فیلسوفان، هیچ کس از آن خبر ندارد.
هوش مصنوعی: همه موجودات به شاه میگویند که از چرخش خورشید و درخشندگی ماه خبر دارند.
هوش مصنوعی: فرستادهٔ معروف بازگشت و همراه با خود خبری آورد.
هوش مصنوعی: زمانی که فردی به پیش سکندر (پادشاه) آمد، به او گفت که دل شاه دنیا همچون گلی شگفتانگیز و زیبا است.
هوش مصنوعی: او به او گفت: اگر این حرف حقیقت دارد، پس این چهار چیز، ارزش دنیا را تعیین میکند.
هوش مصنوعی: وقتی این چیزها را به من نزدیک میفرستند، جان تاریک من روشن و درخشان میشود.
هوش مصنوعی: من بر این زیبایی و شکوه او پا نمیزنم و به جایی که باید برمیگردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.