گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان

 

چو باز آمد به خود می‌کرد زاری

که شه را بر خود است این زخم کاری

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۱ - حکایت

 

چو سودم زین چو گاه رستگاری

نیابم زو، بری، جز شرمساری

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱ - سرآغاز

 

امیدم را به جائی کش عماری

که باشد پیشگاه رستگاری

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۸ - رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه

 

پس آن که گفت باصد گونه زاری

که ای در دل نشانده تیر کاری

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۹ - اظهار عشق کردن خسرو به شیرین

 

چو خواندی تشنه را بر چشمه‌ساری

به تر کردن لبی بگذار باری

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۹ - اظهار عشق کردن خسرو به شیرین

 

چرا خوش نایدم با چون تو یاری

گرفتن کامی از بوس و کناری

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۶۹
۱۲۵
sunny dark_mode