گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

نزاری بی قراری دل‌فگاری

ز هر چشمی رونده رودباری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

فراوان رنج یابد دام داری

به دشت و کوه تا گیرد شکاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز

 

نه باشد حال او را پایداری

نه طبعش را همیشه سازگاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز

 

ز لشکرگاه شاهنشه کناری

مگر پیوسته بد با جویباری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى

 

چو ابری بود دستش نوبهاری

همی بارید در شاهواری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى

 

به هر شهری شد از وی شهریاری

به هر مرزی شد از وی مرزداری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

ز بس آزادگی و خوب کاری

قضا خواهی ز عالم بازداری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

همی سازد به تخت و کامگاری

همی جویدْش ساز بختیاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - در مدح امیر جوانشیر

 

ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری

ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری

آرام دل شهری و کام دل شاهی

خورشید بزرگانی و امید تباری

نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح ابونصر محمد

 

ای نگاری که ز دل کفر و ز رخ دین آری

دل من بردی و کردی رخ من دیناری

چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد

چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری

گل با خار بود نرگس بی خار بود

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۸ - در مدح ابونصر مملان

 

بتی را که بودم بدو روزگاری

جدا دارد از من بد آموزگاری

نداند غم و درد هجران یاران

جز آن کازموده است هجران یاری

اگر هرکسی طاقت هجر دارد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - در تهنیت عید

 

دماری تو ای چشم و دل را دماری

دم آری بچشم اندر ای دل دم آری

ایا سنگ دل دلبر سیم سیما

بت قند لب لعبت قندهاری

چه بندی بزلفین که جز دل نه بندی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر

 

ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی

نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری

شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی

شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری

گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۷ - در مدح ابوالخلیل

 

که را مهربانی نماید نگاری

بخوشی گذارد همی روزگاری

که را یار بد مهر و ناساز باشد

نباشد بکام دلش هیچ کاری

من از مهربانان دل خویش دادم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۸ - فی المدیحه

 

کمر بستند بهر کین شه ترکان پیکاری

همه یک رو به خونخواری همه یکدل به جراری

یکی ترکان مسعودی به قصد خیل مسعودان

نهاده تن به کین‌کاری و دلداده به خونخواری

به سان کوه از انبوهی و چون ریگ از فراوانی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۹ - در مدح ابونصر مملان و تهنیت عید اضحی

 

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

قطران تبریزی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۲۷