گنجور

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۵ - جنگ کردن اندرجیت از رام و لچمن و بیهوش شدن رام و لچمن

 

به خون مدهوش و لایعقل فتاده

که مست عشق را خونست باده

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۳ - پیدایش کش از کاه پشته به دعای عابد

 

نگشت آگه ز بردن مرد ساده

نظر بر حفظ گهواره نهاده

ملا مسیح
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۶

 

دل بعشق خدای یکتا ده

قطره‌ای را راهی بدریا ده

تا نماند ز عاشقان اثری

خاک مجنون بآب لیلی ده

جان فرهاد وقف شیرین آر

[...]

فیض کاشانی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۲ - صفت تخمه فروش

 

از دیدن آن نگار ساده

چون پوست ز تخمه ام فتاده

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۳۳ - صفت کحّال

 

خاک رَهِ آن نگار ساده

هر گاه به دست من فتاده

وحیدالزمان قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

دنیا طلب، به دنیا، دل بین چگونه داده

دل داده است، بس نیست، جان هم به سر نهاده

زاهد برای دنیا، کرده است ترک دنیا

آیینه از پی نقش، از نقش گشته ساده

وحشت ز خلق عالم، سرمایه سرور است

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۵۸

 

ای از خودی و هستی، بر خویش دل نهاده

وز بیخودی و مستی خود را به باد داده

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۳

 

رخش سبک عنان را مستانه جلوه داده

دلها به رهگذارش چون نقش پافتاده

کاکل فگنده بر دوش چین از جبین گشاده

در سر هوای جولان بر لب نشان باده

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۸

 

چشم کرشمه مستش هر جا که خورده باده

ساغر ز دست رفته مینا ز پا فتاده

طرف کله شکسته چون گل بغل کشاده

ناز بهانه جو را بر یک طرف نهاده

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۳

 

از تیغ تو بداندیش در خاک و خون فتاده

چون برگ بید خصمت لرزیده ایستاده

ظلم از سیاست تو گردن به شرع داده

کلک تو بارک الله بر ملک دین کشاده

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - نعت

 

به استادی کتابی ناگشاده

خبر از رفته و آینده داده

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - مثنوی به طرز نعت

 

به سوی روضه باشد رو کشاده

ز حیرت پشت خود بر قبله داده

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفت شهر بخارا گفته ملا سیدا

 

قدم را در ره وحدت نهاده

شب و روزش به یک پا ایستاده

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفت شهر بخارا گفته ملا سیدا

 

به طاعت هر که آنجا سر نهاده

دری بر خود ز هر جانب کشاده

سیدای نسفی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۳۰
sunny dark_mode