جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۸ - آغاز سلسله جنبانی داستان عشق لیلی و مجنون که آن سر دفتر پردگیان حجله جمال و عفت بود و این سر حلقه زنجیریان عشق و محبت
هر حرف که بر ورق کشیدی
بر نغز خطان ورق دریدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - افسانه شب گذرانیدن مجنون و لیلی از جمال هم دور و از وصال یکدیگر مهجور
پهلو چو به بسترش رسیدی
خواب از مژه ترش رمیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - در محک امتحان زدن لیلی نقد محبت مجنون را و تمام عیار بیرون آمدن آن
خوش آنکه چو لیلی ام بدیدی
از صحبت دیگران رمیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۵ - عهد وفا بستن لیلی با مجنون و تأکید کردن آن به سوگندان گوناگون
چون قیس سحر ز ره رسیدی
سر در ره ناقه اش کشیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - استفسار کردن اهل قبیله مجنون از حال وی و اطلاع یافتن بر محبت وی با لیلی
بر بستر شب نیارمیدی
چون روز شدی کسش ندیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رفتن مجنون به حج بعد از اجازت خواستن از لیلی
هر خامه ریگ را که دیدی
حرفی ز نگار خود کشیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - واقف شدن قبیله لیلی از عشق مجنون با وی و منع کردن وی از ملاقات با لیلی
هر چند که دوست را ندیدی
با او گفتی و زو شنیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۴ - رفتن مجنون به خانه بیوه زنی که در همسایگی لیلی می بود و منع کردن پدر لیلی آن بیوه زن را از آنکه مجنون را در خانه خود گذارد
آن هر دو یتیم را چو دیدی
دست شفقت به سر کشیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - خشم گرفتن پدر لیلی از مجنون به جهت آمدن وی به خانه همسایه لیلی و به دادخواهی به درگاه خلیفه رفتن و سوگند خود را که پیش ازین مذکور شد راست کردن
گفتند که غور کار دیدی
منشور خلیفه را شنیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۶ - پیغام فرستادن مجنون پیش پدر تا لیلی را برای وی خواستگاری کند و بردن پدر وی اعیان قبیله را به جهت کفایت این مقصود
هر جا که سیاهیی بدیدی
چون اشک به سوی او دویدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۶ - پیغام فرستادن مجنون پیش پدر تا لیلی را برای وی خواستگاری کند و بردن پدر وی اعیان قبیله را به جهت کفایت این مقصود
دیدم ز تو دمبدم نویدی
دارم به تو این زمان امیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - در صحرا و دشت گردیدن مجنون و خطاب کردن وی با گردباد
هر جا که کسی ز دور دیدی
چون آهو و گور ازو رمیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - صفت تابستان و خبر یافتن مجنون از رفتن لیلی به حج و همراه شدن با قافله وی
هر بار که محملش بدیدی
افغان چو درای برکشیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۸ - شنیدن مجنون شوهر کردن لیلی را و اضطراب نمودن وی از آن
هر خیمه به منزلی که دیدی
منزل به حریم آن کشیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - جواب نوشتن مجنون نامه لیلی را
چون روز امیدم از سفیدی
دور است خوشم به ناامیدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - خبر وفات شوهر لیلی به مجنون رسیدن و گریستن وی از آن خبر و سبب پرسیدن قاصد از آن گریه
چون قصه عقد او شنیدی
از غصه لباس جان دریدی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۷ - پوست پوشیدن مجنون و به میان گوسفندان لیلی درآمدن و به حوالی خیمه گاه وی رفتن
هر کس که در آن دیار دیدی
یا در راهی به او رسیدی
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷ - آغاز داستان
نخستین آنکه این تلخی که دیدی
و زان خوشها بدین ناخوش رسیدی
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷ - آغاز داستان
کزین ره تا به نزد ما رسیدی
بیا برگو چه کردی و چه دیدی
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹ - رفتن شاپور به ارمن به طلب شیرین
به هر سرچشمه جام می کشیدی
به هر باغی زمانی آرمیدی