بخش ۲۴ - رفتن مجنون به خانه بیوه زنی که در همسایگی لیلی می بود و منع کردن پدر لیلی آن بیوه زن را از آنکه مجنون را در خانه خود گذارد
همسایه لیلی آن جمیله
می بود زنی نه زان قبیله
از کربت غربتش درون ریش
وز محنت بیوگی غم اندیش
برداشته شوهر از سرش پای
وز وی دو یتیم مانده بر جای
بودند به هم غریب و مهجور
هم معده گرسنه هم بدن عور
مجنون چو ز گنج وصل محروم
کردی چو چغذ میل آن بوم
غمخانه وی مقام کردی
در خدمت وی قیام کردی
آن هر دو یتیم را چو دیدی
دست شفقت به سر کشیدی
هر سیم و زرش که دست دادی
پوشیده به دستشان نهادی
چون سایه یار رفتش از دست
همسایه وی به جاش بنشست
در بادیه تشنه جان غمناک
مالد لب خود به ریگ نمناک
بی آب فتاده در تب و تاب
جوید از ریگ تری آب
ترک همه قیل قال کردی
وز دلبر خود سئوال کردی
گفتی چون است و حال او چیست
نظارگی جمال او کیست
پیوند وصال با که دارد
آیین دلال با که دارد
چون من دگریش هست یا نه
با من نظریش هست یا نه
دام دل کیست گیسوانش
محراب که طاق ابروانش
لعلش به عتاب خنده آمیز
در کام که می کند شکرریز
درج گهرش به وقت گفتار
بر گوش که می شود گهربار
من می سوزم ز آرزویش
تا کیست نشسته پیش رویش
من می میرم ز اشتیاقش
تا کیست ملازم وثاقش
با آن همه نازنینی او
حاشا من و همنشینی او
این بس که به خانه ات نشینم
ربع و طللش ز دور بینیم
این گفتی و بر زمین فتادی
وز هر مژه سیل خون گشادی
چندان ز دو دیده اشک راندی
کش تاب گریستن نماندی
از بی تابی برفتی از هوش
کردی ز همه جهان فراموش
آن بیوه زنش به رخ زدی آب
شستیش ز دیده سرمه خواب
زان خواب چو چشمش آمدی باز
رفتن کردی به جای خود ساز
محروم ز یار روزگاری
جز این تک و پو نداشت کاری
لیکن فلک ستیزه پیشه
کش پیشه همین بود همیشه
یک داغ دگر به دل نهادش
برتافت زمام این مرادش
لیلی خواهان قدم نهادند
پیش پدرش زبان گشادند
زآمد شد او فسانه گفتند
گرد وی ازان ستانه رفتند
کین پدرش دگر بجوشید
در طعنه بیوه زن خروشید
کای سفله ناکس این چه سستی ست
در کار من این چه نادرستی ست
آن را که ببرد نام و ننگم
بر جام شرف فکند سنگم
در خانه خود چرا دهی راه
گر بار دگر درین گذرگاه
گردن به رضای او درآی
می دان به یقین که سر نداری
بیچاره چو آن عتاب بشنید
بر خویش چو نی در آب لرزید
مجنون رمیده دل دگر بار
چون از ره دور شد پدیدار
زد بانگ که ای خجسته فرزند
آزار من شکسته مپسند
دیگر ره خانه ام مپیمای
در ساحت خیمه ام منه پای
لیلی به تو در مقام یاریست
لیکن پدرش به کین گذاریست
او میر قبیله من گدایم
با صولت او کجا بس آیم
تنها نه ز جان خویش ترسم
بر زندگی تو بیش ترسم
دیگر ز درم قدم نگه دار
راندم دم راست دم نگه دار
مجنون ز حدیث او بر آشفت
گریان گریان به زیر لب گفت
کای مادر مشفق این چه کار است
کز مشفقیت دلم فگار است
ما هر دو غریب این دیاریم
بیگانگیی ز هم نداریم
از خدمت خویش راندنم چیست
خونابه ز دل چکاندنم چیست
هر کس که ز غربتش نصیب است
آزار غریب ازو غریب است
در نامه نسبت نسیبان
خویشند به هم همه غریبان
باشد ورق ادب دریدن
خط بر ورق نسب کشیدن
در کوی تو رو به لیلی ام بود
زین روی بسی تسلی ام بود
واکنون که ز من بتافتی روی
از جان و دلم تو را دعاگوی
از کوی تو رخت بستم اینک
در ورطه خون نشستم اینک
شاد آمدم و حزین برفتم
با حال چنان چنین برفتم
دارم ز تو چشم آنکه گاهی
کافتد سوی لیلیت نگاهی
یادآوری از غریبی من
وز محنت بی نصیبی من
گویی به زبان من دعایش
خواهی ز برای من لقایش
گر بر هدف اجابت آید
این عقده ز کار من گشاید
ور نه ز فراق او بمیرم
دامن به قیامتش بگیرم
این نکته بگفت و شد شتابان
وحشت زده روی در بیابان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعری که ذکر شد، داستان غمگین و پرخروشی درباره مجنون و لیلی است. مجنون به همسایه لیلی، که زنی بیوه و غریب است، محبت و دلسوزی میکند و با یتیمان او ابراز همدردی مینماید. او به غم و حسرت عشق لیلی دچار است و از اینکه نمیتواند به او نزدیک شود، بسیار ناراحت و بیتاب است.
در ادامه، به مشکلات و موانعی که بر سر راه عشق مجنون و لیلی وجود دارد، پرداخته میشود؛ از جمله خشم پدر لیلی که با مجنون دشمنی دارد. مجنون به خاطر این اوضاع احساس ناامیدی میکند و در عین حال از درد جدایی و غربت رنج میبرد. او با صدای دلنواز خود به مادرش و به سرنوشت خود شکایت میکند و از نااهلی و بیرحمی روزگار گله میکند.
شعر به خوبی احساسات عمیق عشق، غم، غریبی و ناامیدی را به تصویر میکشد. مجنون در نهایت، به خاطر عشقش و به خاطر محنتی که از جدایی میکشد، ناامیدانه به بیابان میرود.
هوش مصنوعی: همسایه لیلی، زنی بود که جمیله نام داشت و از آن قبیله نبود.
هوش مصنوعی: از دوری و غربت خود، در دلش غم و اندوه زیادی دارد و به خاطر مشکلات و دردهای تنهایی، به شدت غمگین است.
هوش مصنوعی: زن شوهرش را از سر خود برداشت و اکنون تنها دو یتیم از او باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا به حالتی اشاره میشود که افراد از یکدیگر دور و جدا هستند، و علاوه بر آن، احساس گرسنگی و نارضایتی نیز دارند. به عبارت دیگر، نه تنها از نظر ارتباط انسانی از هم بیگانهاند، بلکه از جنبههای مادی نیز در تنگنا هستند و دچار کمبودهایی در زندگی خود هستند.
هوش مصنوعی: مجنون وقتی از نعمت وصل معشوق محروم میشود، مانند چغد (نوعی پرنده) که به جایی که دوست دارد، نمیتواند برود، احساس تنهایی و ناامیدی میکند.
هوش مصنوعی: تو در غم و اندوه او منزل گرفتهای و در خدمتش ایستادگی کردهای.
هوش مصنوعی: وقتی آن دو یتیم را دیدی، با نرمی و مهربانی بر سرشان دست کشیدی.
هوش مصنوعی: هر چه طلا و نقره به کسی بخشیدی، بهگونهای که میتوانستند بدون اینکه کسی متوجه شود، آن را در دستانشان پنهان کنند.
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب از کنارش رفت، همسایهاش به جای او نشسته است.
هوش مصنوعی: در بیابان، جانم از تشنگی و غم به لب رسیده است و لبانم را به زمین تر میزنم.
هوش مصنوعی: تشنگی و بیآبی انسان را به شدت آشفته و مضطرب میکند و در این حالت، او حتی از میان بیابان خشک و بیحیات، به دنبال نشانهای از آب میگردد. این تلاش آشکار میکند که در شرایط سخت و دشوار، انسان به شدت نیازمند آب و زندگی است.
هوش مصنوعی: تو از بحثها و حاشیهها فاصله گرفتهای و از معشوق خود سوال کردهای.
هوش مصنوعی: تو پرسیدی حال او چگونه است و ناظر زیبایی او چه کسی است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارتباط نزدیک و صمیمی با چه کسی برقرار میشود و وساطت و میانجیگری در این زمینه به چه کسی مربوط میشود. به عبارتی، در اینجا اشاره به اهمیت و اهمیت ارتباطات انسانی و نقش افراد در این رابطه وجود دارد.
هوش مصنوعی: آیا او هم نسبت به من احساسی دارد یا نه؟
هوش مصنوعی: دام دل کیست که موی او همچون محرابی است که با قوس ابروانش زینت بخشیده شده است.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شیرینی لبخند معشوق اشاره دارد که مانند لعل (مؤکدی برای زیبایی) در کام (دهان) میریزد، و حس شادی و خوشی را به ارمغان میآورد، گویی در دل و جان انسان شکر پاشیده میشود.
هوش مصنوعی: هنگامی که او در حال صحبت است، ارزش و زیبایی کلامش همچون جواهر شنیده میشود و تاثیر عمیقی بر شنونده میگذارد.
هوش مصنوعی: من به خاطر آرزوی او میسوزم و نمیدانم تا چه زمانی این احساس را باید تحمل کنم، چرا که او در برابر من نشسته است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق او میمیرم، اما چه کسی را دارم که در این حال در کنار من باشد؟
هوش مصنوعی: با وجود تمام لطافت و زیبایی او، من هرگز نمیتوانم با او همنشین شوم.
هوش مصنوعی: این کافی است که من با دوری از تو، به خانهات نگاه کنم و در آنجا لحظههایی را بگذرانم.
هوش مصنوعی: او این را گفت و به زمین افتاد و از هر مژهاش سیل خون جاری شد.
هوش مصنوعی: تو آنقدر از چشمان خود اشک ریختی که دیگر نتوانستی گریه کنی.
هوش مصنوعی: به خاطر بی تابی و دل تنگی، از حالت طبیعی خود خارج شدی و هر چیز را از یاد بردی.
هوش مصنوعی: آن زن بیوه، با نگاهت به وضوح تحت تاثیر قرار گرفته و غم و خوابهایش به آرامی از چشمانش جاری شده است.
هوش مصنوعی: وقتی چشمش را باز کردی از خواب، فهمید که باید به جای خود برگردی و به کارهایش ادامه دهد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، وقتی که از محبوب و دوست خود محروم میشوی، جز احساس تنهایی و بیحوصلگی چیزی برای انجام دادن نداری.
هوش مصنوعی: اما آسمان همیشه با انسانها در ستیز بوده و این از قدیمالایام وجود داشته است.
هوش مصنوعی: دلش یک داغ جدیدی را تحمل کرد و بر سر این خواستهاش، پافشاری کرد.
هوش مصنوعی: لیلی خواست که به سوی پدرش برود و در مورد چیزی صحبت کند.
هوش مصنوعی: وقتی او ظاهر شد، داستانش را تعریف کردند و اطراف او جمع شدند و از او جدا نشدند.
هوش مصنوعی: پدر او دوباره در اعتراض به بیوهزن به تندی واکنش نشان داد.
هوش مصنوعی: ای انسانی بیاراده، چرا در کار من اینقدر بیتوجهی میکنی و چرا این همه نادرستی داری؟
هوش مصنوعی: کسی که نام و اعتبار مرا برباد دهد، سنگی بر دلم میزند و به آن آسیب میزند.
هوش مصنوعی: چرا در خانهات اجازه میدهی که کسی دوباره از این مسیر عبور کند، در حالی که قبلاً این کار را کرده است؟
هوش مصنوعی: به او رضایت بده و تسلیم شو، زیرا مطمئن باش که از خود اختیاری نداری.
هوش مصنوعی: بیچاره، وقتی آن سرزنش را شنید، مانند نی که در آب میلرزد، مضطرب و لرزان شد.
هوش مصنوعی: مجنون که قلبش آزرده شده، وقتی از راه دور میآید، دوباره نمایان میشود.
هوش مصنوعی: به صدای بلند بگو که ای فرزند عزیزم، هرگز خوشحال نباش از اینکه من آسیب دیدهام.
هوش مصنوعی: دیگر به طرف خانهام نرو، در دامن خیمهام پا نگذار.
هوش مصنوعی: لیلی قصد کمک به تو را دارد، اما پدرش در حال دشمنی و کینهتوزی است.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به نوعی احساس وابستگی و تعصب دارد. گوینده میگوید که میر یا رئیس قبیلهاش، به اندازهای قوی و با شخصیت است که او به عنوان یک گدا (فرد نیازمند) نمیتواند به مقام و موقعیت او نزدیک شود. این نشاندهنده احساس ناتوانی و پیروزی دیگران بر اوست.
هوش مصنوعی: من تنها از جان خودم نمیترسم، بلکه بیشتر از زندگی تو نگرانم.
هوش مصنوعی: من از درِ خانهام کسی را دور کردم و از او خواستم که از اینجا نرود و منتظر بماند.
هوش مصنوعی: مجنون از صحبتهای او به شدت ناراحت شد و با گریه و ناله، زیر لب چیزی گفت.
هوش مصنوعی: ای مادر مهربان، چه بلایی سر من آوردهای که از شدت محبت تو، دلِ من پریشان و غمگین است؟
هوش مصنوعی: ما هر دو در این سرزمین غریب هستیم و هیچ نوع بیگانگی بینمان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من را از خدمت و کاری که انجام میدهم، اخراج کردند؛ این احساس درد و ناراحتی که در دل دارم، چه معنایی دارد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که از غربت و دوری رنج میبرد، باید بداند که درد و رنجی که از دیگران میکشد، از خود او ناشی میشود.
هوش مصنوعی: در نامه، نسبت فامیلهای خود به یکدیگر بیان شده و همه آنها برای یکدیگر غریبه به شمار میروند.
هوش مصنوعی: اگر به قوانین و آداب ادب بیاحترامی کنیم، ممکن است بر ارتباطات و روابط خانوادگی ما تأثیر منفی بگذارد.
هوش مصنوعی: در خیابان تو، دلم به لیلی میافتد و به همین خاطر، خیلی راحت و آسوده خاطر هستم.
هوش مصنوعی: اکنون که مرا رها کردهای و از جان و دل دوری، همچنان برای تو دعا میکنم.
هوش مصنوعی: از محلهتو وداع کردم و حالا در میان سختی و مشکلات قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: خوشحال به دنیا آمدم و با حالتی غمگین از این دنیا رفتم.
هوش مصنوعی: من چشمی دارم که گاهی به دنیای تو نگاه میکند و به زیباییهایت جذب میشود.
هوش مصنوعی: به یادآوری از تنهایی و غمهای ناشی از نداشتن خوشبختی من اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو با دعای من خواستهای که برایم خیر و برکت بیاوری.
هوش مصنوعی: اگر این مشکل در مسیر خواستهام حل شود، به من کمک خواهد کرد تا به هدفم برسم.
هوش مصنوعی: اگر از دوری او بمیرم، در قیامت دامن او را میگیرم.
هوش مصنوعی: او این نکته را گفت و به سرعت وحشتزده به سوی بیابان رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.