گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۳

 

وفا نکردی و پیوندِ عهد ببردی

به دشمنی من از دوستی بگردیدی

عفا الله آن که به کینش هلاک خواهی کرد

گر این که با منِ مسکین به مهر ورزیدی

هزار شب ز تو در خون نشسته‌ام تا روز

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۴

 

دریغا مهر و پیوندت که بگسستی و ببریدی

نمی‌دانم که را بر من بدل کردی و بگزیدی

چو تن در دوستی دادم به کام دشمنم کردی

چو کلّی با تو پیوستم ز من یک‌باره ببریدی

چه کردم با تو جز یاری کزان موجب قفا دادی

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۱ - مناجات شیرین در شب فراق

 

بسی می کرد زینسان نا امیدی

که ناگه از افق بر زد سپیدی

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۲

 

زهی! زلف و رخت قدری و عیدی

قمر حسن ترا کمتر معیدی

همه خوبان عالم را بدیدم

بر آن طوبی ندارد کس مزیدی

مراد چرخ ازرق جامه آنست

[...]

اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۲۸ - نامهٔ چهارم از زبان معشوق به عاشق

 

نخستین بازیی بود این که دیدی

تو پنداری که اندوهی کشیدی؟

اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم از زبان معشوق به عاشق

 

بسی در عشق گرم و سرد دیدی

کنون بنشین، که آن خود کشیدی

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۹ - در ذکر معاد و تجرد کلی

 

پر نمودند، لیک کم دیدی

بس بگفتند و هیچ نشنیدی

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

بدو تبلیغ کن شوقی که دیدی

بگوشکری کزین مخلص شنیدی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

وز آنجا چون بدروازه رسیدی

همایون بقعه ئی چون خلد دیدی

ابن یمین
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۲۵
sunny dark_mode