قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
چل روز ترا جایگهی تیره دهم
چوب گل و شور بای به، جیره دهم
گر ، به نشدی بالله اگر من باشم
زنجیر کنم ترا نه زنجیره دهم
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
تا مهره اشعار ترا نخ کردم
مردم ز بس آفرین و بخ بخ کردم
این معجزه بس بود ز شعر تو که من،
در فصل تموز شهر ری یخ کردم
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
شیطان که همی گوید: افسون کردم
آدم ز جنان و خلد بیرون کردم
بالله که اگر نبود گم ره می گفت:
از پایه او نه کم، نه افزون کردم
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
ای خالق خلق، وای جهان دار جهان
رحمی کن وزین گند دهانم برهان
یا شامه واستان ازین مغز و دماغ
یا رایحه بازگیر ازان کام و دهان
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰
رشتی علی ای رفیق دیرینه من
ای مهر تو جا گرفته در سینه من
اغماض مکن، راست بگو، از چه سبب
من مهر تو می ورزم و تو کینه من؟
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱
ای خان عظیم شان مرا خوار مبین
خود را گل نو رسته ، به گل زار مبین
تو نصف گلی، نه گل چو چشم احول
یک را دو، به دیدار ، پدیدار مبین
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲
رشتی علی از حجره سوی دشت مرو
با ساده رخان جانب گلگشت مرو
تبریز نشین و درس خوان، آدم شو
سنگین بنشین، سبک مشو، رشت مرو
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳
زنجیره نشین، طلاق زنجیره بده
حسرت به نکاح آور و پاکیزه بده
کو خدمت تو؟ که زحمت خواجه دهی
هر دم که: مواجب بده و جیره بده
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴
ای خواجه بیا خوش تر ازین پند مخواه
دل از طمع زیاده در بنده مخواه
با این بخر و بغل که داری زنهار
از سیر و پیاز و گند و ناگند مخواه
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵
رشتی علی: ای وای که بد نام شدی
بازیچهٔ کودکان حمام شدی
رفتی که کنی رام، خودت رام شدی
با این همه پختگی، چرا خام شدی؟
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
شیطان توئی ای حاجی و عیار توئی
بیرونکن بوالبشر ز گلزار توئی
اما که درین کار، زیانکار توئی
کو مالک خلد و هالک نار توئی
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷
زنهار به ری رای تمتع نکنی
وز خواجه همسایه تتبع نکنی
آسوده وجودی که به راحت داری
آلوده به زحمت تهوع نکنی
قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱
چنین گوید غلام تو جلایر
که من رفتم ز شرا تا ملایر
بدیدم جملگی شه زادگان را
همه سرو سهی آزادگان را
ندیدم مثل شه زاده محمد
[...]
قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲
جلایر در سواری اوستاد ست
به اسب اندازی از رستم زیادست
جرید افکن، تقلا زن، سواری است
تفنگ اندازی، و نیزه گذاری است
به پیش روی قیقاج و چپ و راست
[...]
قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳
جلایر هر دو چشمش سرمه دارد
ز پوشن یک عبا، یک ترمه دارد
قبای عاقری پوشد بغل بند
کلاهش از عرق گاهی کند گند
فرنگی باشدش ار خالقی چیت
[...]
قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۴
جلایر سینه پر سوز دارد
وطن در تکیه نوروز دارد
کند هر روز و شب یک اشرفی صرف
سوای قیمت فرش و مس و ظرف
زمستان است و درها پرده خواهند
[...]
قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۵
جلایر قرض او بی حد و مر، شد
ز سرما حالتش از سگ بتر شد
جلایر تا زنخ در زیر قرض است
ز سرما تا سحر هر شب به لرز است
چرا شه زاده از حالش خبر نیست
[...]
قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۶
جلایر یک سفر بغداد کرده
زیاران و رفیقان یاد کرده
خصوصا در زیارت های مخصوص
به زیر چلچراغ و پای فانوس
اول داده به باشماقچی فلوسی
[...]
قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۷
امام و پیشوا در خنده افتاد
دو لعلش در سخن تابنده افتاد
که مقصود تو با انجاح ماضی است
ولی عهد ازمحمدشاه راضی است
نگوید با پدر جز راست هرگز
[...]
قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۸
خوشا آنان که ملک و آب دارند
یو و اوجار و چوم و گاب دارند
برون خانه شان یک خرمن کود
ز سرگین مراعی گشته موجود
همه نرخر زماده خر گرفته
[...]