اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۳۲ - اشارت به سخن سید الطایفه جنید بغدادی که:«المرید الصادق غنی عن علم العلما» و بیان آنکه علم اولیا لدنی است نه کسبی که کما قال اللّه تعالی: ان تتقو اللّه یجعل لکم فرقاناً بین الحق و الباطل و کما قال النبی علیه الصلوة و السلام: من رغب فی الدنیا و طالت آماله فیها اعمی اللّه قلبه و علی قدر ذلک و من زهد عن الدنیا و قصر امله فیها اعطاه اللّه علما بغیر تعلم؛ بیت:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسفید همچون برف نیست
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۳۴ - در بیان آنکه جمیع افعال به تقدیر الهی است و اشاره به مسائل مختلف فیه میان اشعری و معتزلی و سنی و شیعی و محقق و مقلد و ایماء اصطلاحات صوفیه و منع از اظهار اسرار و تحریص به اخفاء آن بحکم:
و رب جوهر علم لو ابوح به
لقبل لی انت ممن یعبد الوثناء
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار
چون که بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیای با موسیای در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار
حسن خود را از لباس آرد برون
باز در ذات خودش سازد وطن
کثرت کونین را در خود کشد
بحر وحدت چون که گردد موج زن
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار
چون گل از خار است و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا
یا نه جنگ است از برای حکمت است
همچو جنگ خرفروشان صنعت است
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۱
ای که داری حسن جان افزای دوست
دررخ خوبان نظرکن بین که ظاهر حسن اوست
گر همی خواهی عیان بینی جمال روی یار
دل ز فکر غیر خالی کن که پیدا اندروست
پرشد از نور تجلی جمالش کاینات
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۲
یارم چو نقاب از رخ چون ماه گشودست
از پرده هر ذره بمن مهر نمودست
یک ذات بنقش دو جهان دید هویدا
هرکس که دل از زنگ دویی پاک ز دودست
تا یار ز خلوتگه خود رفت بصحرا
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۳
جام جهان نما دل انسان کامل است
مرآت حق نما بحقیقت همین دل است
دل مخزن خزاین سرالهی است
مقصود هر دو کون ز دل جو که حاصل است
مهر جمال دوست ز هر ذره عیان
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۴
دوش دیدم یار مست و جمله اغیار مست
جام مست و باده مست و خانه خمار مست
جان ما مست و حریفان مست و ساقی مست مست
بزم مست و شاهد و مطرب همه یکبارمست
عقل مست و عشق مست و عاشق و معشوق مست
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۵
درد عشقش مرهم جان منست
کفر عشقش عین ایمان منست
بی سرو سامان شدن در عشق دوست
هم بجان او که سامان منست
آیت دیوانگی و عاشقی
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۶
هرکس که در حریم وصال تو محرم است
اورا فراغت از غم و شادی عالم است
در مجلس شهود کسی را که بار شد
فارغ ز جست و جو همه دم شاد و بی غمست
دل را صفا و نور بود از رخت ولی
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۷
چو از عالم جمال او عیانست
بعالم ازچه رو رویش نهانست
نظر کن در مزایای دو عالم
ببین عکس رخ او چون عیانست
رخ چون آفتاب یار تابان
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۸
مائیم و عشق و مهر و وفا هر کجا که هست
معشوق و ناز و جور و جفا هرکجا که هست
زاهد به آرزوی بهشت است و حور عین
عاشق در اشتیاق لقا هرکجا که هست
گر معتکف بکعبه و گر ساکنم به دیر
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۹
یار در جانست و جان جویان که آن جانان کجاست
دل بدلبر همدم و پرسان ز جان کان جان کجاست
ای دل غافل چه مینالی ز درد فرقتش
من چو در عین وصالم آخر این هجران کجاست
می نماید عکس رخسارش ز مرآت جهان
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۱۰
طالب وصل ترا خانه چه کعبه چه کنشت
مست دیدار ترا جای چه دوزخ چه بهشت
دست بیچون کرم طینت ما روز ازل
ز آتش عشق وز آب خم و پیمانه سرشت
هرچه در هر دو جهان صورت هستی دارد
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » ملحقات » شمارهٔ ۱۱
یارم چو بناز و عشوه برخاست
فریاد برآمد از چپ و راست
هر سو چه روی بجست و جویش
ای دل بخودآ که یار با ماست
از تابش آفتاب رویش
[...]