گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲

 

ای برده به زلف کفر و دینم

وز غمزه نشسته در کمینم

سرگشته و سوکوار از آنم

شوریده و خسته دل ازینم

تا دایره وار کرد زلفت

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴۵

 

گل گفت که در خاک چرا ننشینم

چون از زر خود دست تهی می‌بینم

زر بر کف دست داشتم باد بریخت

در خاک فتاده‌ام زرم می‌چینم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

که تامن نیز هر یک را ببینم

ز جمله آنک خواهم بر گزینم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » المقالة الخامسة

 

همه صاحب جمالان را به بینم

درون پرده با هر یک نشینم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه

 

نه دل ماند و نه دنیا و نه دینم

چنین که‌امروز می‌بینی چنینم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۵) حکایت زنبور با مور

 

که هر جائی که می‌باید نشینم

زهر خوردی که می‌خواهم گزینم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۰) حکایت روباه که در دام افتاد

 

که گر صیّاد بیند همچنینم

دهد حالی بگازر پوستینم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

دریغا ای لطیف نازنینم

که ماندی همچو گنجی در زمینم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول

 

دگر ره گفت اگر دوزخ نشینم

کجا شد آن همه اعمالِ دینم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۹) حکایت آن پیر که خواست که او را میان دو گورستان دفن کنند

 

میان این دو گورستان زمینم

به‌دست آور که من زان نه‌، نه زینم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

چو بی رویت نه دل ماند و نه دینم

چرا سرگشته میداری چنینم

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۱۲ - پیغام فرستادن بلبل بدست بادصبا و اشتیاق او به گل

 

اگر بار دگر رویت به بینم

به خلوت یک زمان پیشت نشینم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

که تا من اطلس‌ِ رومی نبینم

درین خم تا بمیرم می‌نشینم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش سیزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

من حیران کزین محنت حزینم

شبان روزی ز دیری گه چنینم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۴ - آغاز داستان

 

ز کوثر آب آرد حور عینم

نهد کرسی ز چرخ هفتمینم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز

 

اگر گویم بکش دامن زکینم

جهی با دست همچون آستینم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

چو تو تنها نشاندی بر زمینم

ملامت از که میآید چنینم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

چو در جان خودت پیوسته بینم

چرا پس ز انتظار تو چنینم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

ز خشم جان خود را خود بکینم

که تو در جانی و من جان نبینم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

چو در دریا ستاره مینبینم

درین دریای چنین گمراه ازینم

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴