عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
با دلی پر درد و جانی با دریغ
ز اشتیاقت اشک میبارم چو میغ
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
نیست از نان خوارهٔ ما جان دریغ
من چگونه خون او ریزم به تیغ
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
گشت پنهان آفتابش زیر میغ
جان شیرین زو جدا شد ای دریغ
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت موسی و قارون
هست دریاهای فضلش بیدریغ
در بر آن جرمها یک اشک میغ
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند
ای دریغا کز جهانی دست و تیغ
جز دریغی نیست در دست، ای دریغ
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت خلیلالله که جان به عزرائیل نمیداد
جان همی باید ستد از تو به تیغ
از خلیل خود که دارد جان دریغ
عطار » منطقالطیر » بیان وادی معرفت » حکایت مردی که در کوه چین سنگ شد
گر از آن سنگی فتد در دست میغ
تا قیامت زو نبارد جز دریغ
عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » بیان وادی حیرت
ازبن هر موی این کس نه به تیغ
میچکد خون مینگارد ای دریغ
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
گه ز درد عشق، چون باران ز میغ
بر رخ او اشک راندی بیدریغ
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
کاشکی حلقم ببریدی به تیغ
وز دلم گم گشتی این درد و دریغ
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
آمد از پرده برون چون مه ز میغ
پیش خسرو رفت با کرباس و تیغ
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » گفتار مردی راهبین هنگام مرگ
چون چنین کردید، تا محشر ز میغ
بر سر خاکم نبارد جز دریغ
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
چو صبحم دم مده ای ماه در میغ
مکش چون آفتاب از سرکشی تیغ
عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم
چو خورشید از پس پرده زدی تیغ
برو سایه فکندی یکسره میغ
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
چو این زرّین سپر زد بر فلک تیغ
چو جوشن شد ز تیغش بر فلک میغ
عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل
پی هم لشکری چون قطره از میغ
ستاده با هزاران تیغ یک تیغ
عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
تو گفتی داشت آنجا میغ در تیغ
که خون میریخت و میزد تیغ در میغ
عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو
رخ خورشید رخشان نازده تیغ
برآمد صبح خون آلوده از میغ