گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و چهارم: در آنكه مرگ لازم و روی زمین خاك رفتگان است » شمارهٔ ۱۳

 

ای آنکه ز نفسِ شوم در آکفتی

وز آرزوی روی بتان در تفتی

انگار که هرچه آرزو میکندت

دریافتی و گذاشتی و رفتی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه

 

زمانی در کنار شیخ رفتی

زمانی بر سر سجّاده خفتی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱) حکایت آن مرد که در بادیه تجرید می‬کرد

 

گهی بوئیدی آن نان گه گرفتی

گهی چون عاجزان لختی بخفتی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۰) حکایت آن مرد که عروس خود را بکر نیافت

 

چرا برخاستی چون می‌بخفتی

چرا می‌آمدی چون می‌برفتی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

بیفتادی و عقل از وی برفتی

ز مدهوشیش جان از تن نهفتی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۶) حکایت جهاز فاطمه رضی الله عنها

 

میان گاو چندینی چه خفتی

لُباده برفکن بر گاو و رفتی

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۶ - حکایت گفتن بلبل و عتاب کردن باغبان و عذر خواستن گل

 

دم باد صبا خوردی شکفتی

به دست هر کس و ناکس بیفتی

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

به راه حق چنین تا شب بخفتی

به راه راستی گامی نرفتی

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۱ - المقاله التاسعه

 

چو رفتی رفتی از دنیا و رفتی

دگر هرگز به دنیا در نیفتی

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

به هر گامی که در ره برگرفتی

به سوزِ جان و دردِ دل بگفتی

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

بدست چپ نماید این شگفتی

تو پای راست نه در پیش و رفتی

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

پذیرفتم منت تا خوش بخفتی

بدان یک بیت توحیدم که گفتی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

نبودش خواب گر یک دم بخفتی

برو ماهی و مه ماتم گرفتی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

اگر راضی نیی با من چه خفتی

برو دنبال زن بر ریگ و رفتی

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱

 

بیا از حال قاضی گوی و مفتی

چرا خوردی چو ایشان و نخفتی

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۴

 

همیشه از کسان این سر نهفتی

بآخر آشکارا بازگفتی

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۴

 

دگر پرسی ز قاضی و زمفتی

جواب این سخن بشنو که گفتی

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۲ - در صفت دل و اسرار توحید و حقایق فرماید

 

مثال مردهٔ آن دم که خفتی

نه بیداری نظر کن خویش و رفتی

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۳ - در حقیقت سرّ منصور و دریافتن اعیان گوید

 

حقیقت آنچه اینجا گه تو گفتی

در اسرار ما اینجا تو سفتی

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۰ - جواب دادن شیخ جنید شیخ کبیر را

 

که دارد ذات کل ورنه نگفتی

دُرِ اسرار اینجاگه نسفتی

عطار
 
 
۱
۲
۳