عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱
آن را که ز وصل او خبر بود
هر روز قیامتی دگر بود
چه جای قیامت است کاینجا
این شور از آن عظیمتر بود
زیرا که قیامت قوی را
[...]
عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » عزم راه کردن مرغان
قرعه بر هرک اوفتد سرور بود
در میان کهتران مهتر بود
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » گفتهٔ دانای دین هنگام نزع
گر سخن از نیکوی چون زر بود
آن سخن ناگفته نیکوتر بود
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه
نه استغفار او را هیچ اثر بود
نه در وی گربه را روی نظر بود
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت
وزیری را یکی زیبا پسر بود
که ماه از مهر او زیر و زبر بود
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت
پسر گر مردم چشم پدر بود
ولیکن کار آن عاشق دگر بود
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
لبش هم انگبین و هم شکر بود
که هر یک زین دو خوشتر زان دگر بود
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
شبانروزیش کار آن پسر بود
بهر دم خدمت او بیشتر بود
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود
یکی همیان که صد دینار زر بود
دو جو آن هر قراضه بیشتر بود
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان
دهانش ازچشم سوزن تنگتر بود
ازان چشم از دهانش بیخبر بود
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال
ازو خیمه سپهری معتبر بود
که زیر خیمه خورشیدی دگر بود
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۶) حکایت سلطان محمود با ایاز در گرمابه
شهش گفتا چو رویت در نظر بود
ز یک یک بندِ تو دل بیخبر بود
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۰) حکایت آن مرد که عروس خود را بکر نیافت
کجا یک ذرّه درمان را اثر بود
که هر دم زرد روئی تازهتر بود
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۲) حکایت دیوانه
یکی دیوانهٔ بی پا و سر بود
که هر روزش زهر روزی بتر بود
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
زُبَیده را ز هارون یک پسر بود
که در خلوت ز عالم بیخبر بود
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس
یکی شه زادهٔ خورشید فر بود
که بینائی دو چشم پدر بود
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
امیر نیک دل را یک پسر بود
که در خوبی بعالم در سَمَر بود
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
دهانش درج مروارید تر بود
که هر یک گوهری تر زان دگر بود
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۴) حکایت وفات اسکندر رومی
بامّید بهی تا کِم خبر بود
همه عمرم بسر شد ور بتر بود