عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
آن زمان کورا عیان جویی نهانست
و آن زمان کورا نهان جویی عیانست
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
برتر از علمست و بیرون از عیانست
زانک در قدوسی خود بینشانست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
صفات لایزالش کس ندانست
هر آن وصفی که گوئی بیش ازانست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
ز ذوقش بحر در جوش و فغانست
ازان پیوسته او گوهر فشانست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
محمد آنکه نور جسم و جانست
گزین و مهتر پیغامبرانست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
حقیقت خاتم پیغمبرانست
ز نورش ذرّهٔ کون و مکانست
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
ز تو تا او همه اعضا چنانست
که نتوان گفت موئی درمیانست
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد
شهش گفتا ترا گر حاجت آنست
که جان بخشم بتو خود قصد جانست
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۷) حکایت معشوق طوسی با سگ و مرد سوار
بسی اسرار با سگ در میانست
ولیکن ظاهر او سدِّ آنست
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
ازان ترسیم ما و جای آنست
که خردی پیش شاه خرده دانست
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۸) حکایت جوان صاحب معرفت وبهشت و لقای حق تعالی
ترا عمر حقیقی آن زمانست
که جانت در حضور دلستانست
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۹) سؤال کردن آن درویش از مجنون که سال عمر تو چندست
چل عمر منست و این زیانست
ولی عمر هزاران آن زمانست
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
دو عالم چون لباس یک یگانست
یکی بین کاحولی شرک مُغانست
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال
کنون کز ابر طوفانی روانست
اگر کشتی برانم وقت آنست
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۲) حکایت بهلول و گورستان
ترا کاری که از وی همچنانست
بدست خویش کردستی عیانست
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۵) حکایت شقیق بلخی و سخن گفتن او در توکل
بداد انصاف کین حجّت عیانست
چه گویم حق بدست این جوانست
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۸) حکایت شیخ ابوبکر واسطی با دیوانه
نمیدانم جهان در تو عیانست
بجائی ننگرد کان یک زمانست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام
چو با هر جانش سری در میانست
گمان سر هر جانی چنانست