شقیق بلخی آن شیخ مدرّس
مگر میگفت در بغداد مجلس
سخنها در توکل پاک میگفت
برفعت برتر از افلاک میگفت
بمردم گفت در باب توکل
قوی باشید و مندیشید از ذُل
که من در بادیه دلشاد رفتم
توکل کردم و آزاد رفتم
زمال و ملک با من یک درم بود
که آن در جیب من با من بهم بود
درآمد شد چو دل بر غَیب دارم
هنوز آن یک درم در جَیب دارم
به کعبه رفتم و باز آمدم شاد
که بهر آن درم حاجت نیفتاد
جوانی گرم رو از جای برخاست
بدو گفتا که بشنو یک سخن راست
در آن دم کان درم بستی تو در جیب
کجا بود اعتماد جانت بر غیب
کجا بود این توکل آن زمانت
که افکند این درم در صد گمانت
تو آن ساعت مگر مؤمن نبودی
وگر بودی بدان ایمن نبودی
شقیق این حرف چون بشنید از وی
بمنبر بر فرو لرزید از وی
بداد انصاف کین حجّت عیانست
چه گویم حق بدست این جوانست
درین دیوان درم درمینگُنجد
که موئی نیز هم در مینگُنجد
بسی خون خورد آن سرگشتهٔ او
کنون چون شد بزاری کشتهٔ او
رها کن در میان خاک و خونش
که گلگونه چنین باید کنونش
عجب کارا که این درویش سازد
که گلگونه ز خون خویش سازد
عجب کارا که تا مرده نگردد
برو یک پیرهن پرده نگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شقیق بلخی، یک شیخ عارف و مدرس در بغداد، به مردم درباره توکل و اعتماد به خدا سخن میگفت. او تجربهای از زندگیاش را بیان میکند که با یک درم (واحدی از پول) به سفر رفته و با توکل به خدا به کعبه رفته و بازگشته بدون اینکه به مال و ثروت نیاز داشته باشد. جوانی از او میپرسد که اگر به غیب اعتماد داشته، پس چرا آن درم را در جیب خود نگه داشته است. این پرسش باعث میشود شقیق به فکر فرو رود و به ضعف ایمان خود پی ببرد. او از این جوان درس میآموزد که توکل واقعی زمانی است که انسان به طور کامل به خدا اعتماد کند و هیچ گونه تکیهای به اموال مادی نداشته باشد. در پایان شعر، به اهمیت خون و جان انسان اشاره میکند و میگوید که تا زمانی که انسان زنده است، باید از زندگی خود به درستی استفاده کند.
هوش مصنوعی: شقیق بلخی، آن عالم و معلم بزرگ، در بغداد جلسهای برگزار میکرد.
هوش مصنوعی: سخنان درباره توکل، با صفا و خلوص گفته میشود و به جایگاه و مقام بالاتر از آسمانها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به مردم توصیه کرد که در مورد توکل بر خدا قوی و محکم باشند و نگران ذلت و خواری نباشند.
هوش مصنوعی: من با شادی و خوشحالی به راه خود ادامه دادم و اعتماد به خدا کردم و به آزادی رفتم.
هوش مصنوعی: از دارایی و ثروت، تنها یک درم (سکه) با من بود که آن هم در جیب من قرار داشت و به من تعلق داشت.
هوش مصنوعی: وقتی به عالم غیبت وارد شدم، هنوز هم آن یک درم را در جیب دارم.
هوش مصنوعی: به کعبه رفتم و خوشحال برگشتم چون نیازی به درخواست و خواستن از آنجا نداشتم.
هوش مصنوعی: یک جوان پرشور از جا بلند شد و به او گفت که یک سخن درست را بشنود.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که تو در جیب خود پول را مخفی کرده بودی، اعتماد به روح و جانت به نادیدهها و نامشخصها کجا رفته بود؟
هوش مصنوعی: حالا کجاست آن اعتماد و توکلی که در گذشته داشتی، وقتی که این پول را به صد شک و تردید انداختی؟
هوش مصنوعی: تو در آن زمان اگر به حقیقت ایمان داشتید، به یقین از خدشهها و ترسها در امان بودی.
هوش مصنوعی: شقیق وقتی این سخن را شنید، از شدت تأثیر بر مبل شگفتزده شد و به لرزه افتاد.
هوش مصنوعی: به خاطر انصاف باید بگویم که این دلیل واضح است، چه بگویم که حق با این جوان است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که این دیوان (کتاب یا مجموعه آثار) به قدری پر از معانی عمیق و بزرگ است که حتی یک ذره از آن (مانند یک مو) هم نمیتواند در آن جا بگیرد. به عبارتی، عمق و وسعت معنا در این دیوان به حدی است که هیچ چیز کوچک و بیاهمیتی نمیتواند در آن جایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: او که بارها دچار درد و رنج شده و جانش به خطر افتاده، اکنون به وضعیت عجیبی رسیده و ما از سرنوشت او خبر نداریم.
هوش مصنوعی: او را در میان خاک و خون رها کن، چرا که در حال حاضر باید به این صورت باشد.
هوش مصنوعی: شگفتانگیز است که این مرد زاهد چگونه با خون دل خود، زیبایی و لطافت را میآفریند.
هوش مصنوعی: عجب کارها که تا انسان جان ندارد، هیچ چیز از او باقی نمیماند و به حالت عادی در نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.