گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵

 

ای روی تو شمع تاج داران

زلف تو طلسم بی‌قراران

اعجوبهٔ زلف خرده کارت

اغلوطهٔ ده بزرگواران

از عکس جمال جان فزایت

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶

 

ای جگرگوشهٔ جگرخواران

غم تو مرهم دل افکاران

درد دردت علاج مخموران

درد عشقت شفای بیماران

در بیابان آرزومندیت

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

که گر جامه بپوشد شه هزاران

نگردی تو ز خیل بیقراران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۶) حکایت مؤذّن و سؤال مرد از دیوانه

 

چو نعمت بر تو نشمرد او هزاران

تو هم مشمر بدو چون صرفه کاران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال

 

مگر بود اتّفاق غم گساران

که روزی اوفتاد آغاز باران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال

 

بسی بودست قحط غمگساران

که ترّی نیست این ساعت ز باران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱۲) حکایت شبلی رحمة الله علیه

 

چو بشنید این سخن شبلی ز یاران

بر ایشان کرد حالی سنگ‌باران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام

 

دگر چندان که دارد قطره باران

دگر چندان که برگ شاخساران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۶) حکایت سلطان محمود با ایاز در گرمابه

 

ولی گر خلق گرد آید هزاران

کنند از جهل بر تو تیرباران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۱) حکایت مسلمان شدن یهودی وحال او

 

نه چندان ریخت او از چشم باران

که ابر از چشم ریزد در بهاران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

پدر بر خاست با خیلی سواران

بصحرا رفت همچون بیقراران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

که از من خواستندش نام داران

بسی گردن کشان و شهریاران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

کشیده دست بر هم سبزه‌زاران

ولی آن دست پر گوهر ز باران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

ز درد خویشتن چون بیقراران

یکی با تو بگفتم از هزاران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

دریغا نه دریغی صد هزاران

ز مرگ زار آن تاج سواران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۴) حکایت وفات اسکندر رومی

 

مرا در دست هر ساعت هزاران

که بر دل درد می‌بارد چو باران

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی می‬‌خواست

 

دریغا جان ندارم صد هزاران

که در پای غمت ریزم چو باران

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » در آغاز آلهی نامه

 

بنالم همچو بلبل در بهاران

ببارانم ز ابر دیده باران

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۱۸ - تمثیل آوردن بلبل منصور و اناالحق گفتن او را در حالت عشق

 

بدارش برکشیدند سنگساران

همی کردند هر سو سنگباران

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم

 

تحیت باد بیش از صد هزاران

برو از حق وزو بر جمع یاران

عطار
 
 
۱
۲
۳