نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱۷ - آمدن فرشتهٔ زمین به یاری امام حسین علیه السلام
شد فرشتۀ آب و پیش آمد غمین
خاک بیزان بر سر افراشته زمین
گفت کای نازان به تو جان های پاک
ای تو مقصود از مزاج آب و خاک
باد از فیض دمت در اهتزاز
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳
بستی برشته سر مو پای و دست ما
گوئی برو که با تو نزیبد نشست ما
بازوی زهد پنجه عشق تو بر نتافت
برکوب طبل حسن که برگشت شست ما
این تیغ وین سپر که نیابد بهمسری
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
هوسم کشد نگارا ز حلاوت عتیبت
که به ذوق دل ببوسم ز دهان دلفریبت
من اگر گنه ندارم تو بهانه گیر بر من
صنما که انس دارم به عتاب بی حسیبت
دل ساده لوح ما را به کمند مو چه حاجت
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
آن نه زلفیست که پیچیده بدور ذقن است
چنبر لاله و نسرین و گل و یاسمن است
آن نه چشمست و نه ابرو و نه مژگان دراز
آفت جان و بلای سر و آزار تن است
بسر زلف تو سوگند که پیمان تو من
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
بهای قند چه داند که در جهان چند است
کسی که همدم آن پسته شکر خند است
بیا که جای تو خالی است در حوالی چشم
اگر بگریه من خاطر تو خورسند است
زمن بدلبر پرخاشجو که گوید باز
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
ز غمت خون دلی نیست که در جامم نیست
دور غم شاد اگر دور فلک رامم نیست
در فراق لب شیرین تو ای چشمهٔ نوش
به لبت تلخی زهری نه که در کامم نیست
بیتو شامی اگر ای وصل به صبح آوردم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
همچو نی وصل تو هر دم که مرا یاد آید
تا نفس هست دل از درد بفریاد آید
همه عشاق ز بیداد بتان داد کشند
من همه داد کشم تا ز تو بیدار آید
ناز صیاد دلا چونتو بسی کشته بدام
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
شانه هر دم که بر آن کاکل مشکین گذرد
وه چه گویم که چهها بر دل خونین گذرد
کاش یکسر هم بر چشم من آید ز خطا
هر خدنگی که از آن ابروی پر چین گذرد
این دل و این تو که دست از سر خود بردارد
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
شد روی یار جلوهگر از زلف مشکبیز
صبح امید میدهد ای بخت خفته خیز
زینسان که میزند ره خلق این بت عراق
امسال متفق نشود خلق را حجیز
تا خود چهها کند ز خطا چشم مست او
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶
عاشق که رنج عشق نداند ز راحتش
گو باز گیر رحل اقامت ز ساعتش
گفتم قیامت است چو برخاست قامتش
غافل که تن بر این ندهد استقامتش
انصاف بر چنین قد دلجوی نازنین
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
هر دم از یاد تو با چشم جدا گریم و مویم
که به سروقت تو چشمیست جدا هر سر مویم
اشک رنگین نه به خود میرود از دیده به رویم
سجده بر روی بتی دارم و خون است وضویم
به چه سوگند خورم کز تو سر خویش ندارم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
می بنالم که بسر وقت رسد صیادم
نه من از تنگی دام است که در فریادم
سیر شد زینچمن سبز دل ناشادم
کاش میکرد بخود روی قفس صیادم
تیر کز شست بشد باز نیاید بکمان
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
ای که با لشکر مژگان دراز آمدهای
دل که تاراج تو شد بهر چه باز آمدهای
دگران ناز فروشند ولیکن گه و گاه
تو پریچهره سراپا همه ناز آمدهای
عجب است ای شه خوبان که به صید مگسی
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
از هر طرف که پای به پیچم ز کوی تو
دل میکشد ز جانب دیگر بسوی تو
گر من زبان شکوه ندارم ز خوی تو
آید خطی که عیب تو گوید بروی تو
دل پیش تست جنگ و کشاکش فرو گذار
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
چمنی دیدم و کردم قدمی چند خرامی
چون شدم جمع پریدن خبرم شد که تو دامی
سر و کس مر نخرامد بت چین عشوه نداند
مه و خور نطق ندارد هله خود گو که کدامی
به حلاوت همه قندی به طراوت همه نسرین
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۲
ساقیا ساغرِ دوشینه نَبُرد از هوشم
باده پیش آر که مخمور در شراب دوشم
گر چنین جلوه نماید رخِ گندموَشِ یار
حاصلِ دنیی و عقبی به جویی نفروشم
اینچنینم که سر زلف تویی سامان کرد
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۸ - وله ایضا رحمه الله
همتی کز پا نشستم یا علی
مانده ام بر گیر دستم یا علی
تا بدیدار تو چشمم باز شد
از جهان دل بر تو بستم یا علی
مردم ار مست می خمخانه اند
[...]