شانه هر دم که بر آن کاکل مشکین گذرد
وه چه گویم که چهها بر دل خونین گذرد
کاش یکسر هم بر چشم من آید ز خطا
هر خدنگی که از آن ابروی پر چین گذرد
این دل و این تو که دست از سر خود بردارد
شه چو در کلبۀ رستائی مسکین گذرد
منعم از عشق جوانان مکن ای ناصح پیر
بس قبیح است که پیری کهن از دین گذرد
گه به کهسار گهی راز به صحرا گویم
بو که ویسی ز خدا بر سر رامین گذرد
دیر ماندی بدم ای صبح سعادی بگذار
دانۀ اشک من از خوشۀ پروین گذرد
تا نفس دارم از این درد بنالم حاشا
خنک آن روز که جانانه به بالین گذرد
حور عین گر گذرد بر سرم از کوی بهشت
نه من از دوست نه فرهاد ز شیرین گذرد
عاشق از حیرت وصلت سر و جان و دل و دین
همه در دست و نداند ز کدامین گذرد
چند گفتم به دل آن روز که او چشم گشود
بس کن از قهقهه ای کبک که شاهین گذرد
با چنین ساعد دلبند خصومت جهل است
بگذارید که خون تا ز سر زین گذرد
مگر آن دل که بر او عشق ندارد نیّر
سنگ باشد ز چنین لعبت سیمین گذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساساتی عمیق و دردناک در مورد عشق و زیبایی میپردازد. او از اثرات نگاه و قدمهای محبوبش بر دل خونین و خستهاش سخن میگوید و آرزو میکند که کاش محبوب هرگز از نظرش دور نشود. شاعر همچنین به پیری و محدودیتهای آن اشاره میکند و از ناصح پیر میخواهد که از عشق جوانان دست برندارد. او از زندگی و رازهای عشق در طبیعت سخن میگوید و در نهایت به ناتوانی خود در برابر عشق و جذابیت معشوق اعتراف میکند. این شعر تصویری از درد و زیبایی عشق و همچنین حسرتهای ناشی از جدایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر بار که مشغول شانه زدن به آن موهای مشکی هستم، نمیدانم چه رازها و احساسات تلخی در دل من موج میزند.
هوش مصنوعی: کاش هیچ چیزی که به چشمان من آسیب میزند، از آن ابروی زیبا و منحنی عبور نکند.
هوش مصنوعی: این دل و تو باید از هم جدا شوند، مانند زمانی که یک پادشاه به طور تصادفی از کنار یک کلبه فقیرانه عبور میکند.
هوش مصنوعی: ای نصیحتگر پیر، از عشق جوانان ممانعت نکن، زیرا بسیار ناپسند است که کسی که خود سالها در دین بوده، اکنون از آن فرار کند.
هوش مصنوعی: گاهی در کوهها و گاهی در دشتها با خود میگویم که آیا ممکن است ویسی از خدا بر سر رامین بگذرد؟
هوش مصنوعی: ای صبح خوشبختی، خیلی دیر آمدی. بگذار اشکهای من از خوشه ستارههای پروین عبور کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس دارم، از این درد شکایت میکنم. چه خوب است آن روزی که محبوب به بالینم بیاید و جانم را بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر حوری بهشتی از کنارم بگذرد، نه من به یاد دوست میافتم و نه فرهاد به یاد شیرین.
هوش مصنوعی: عاشق در شگفتی از وصل به محبوب، تمام وجودش شامل جان، دل و ایمانش در اختیار اوست و نمیداند از کدام مسیر و راهی عبور کند.
هوش مصنوعی: در چندین نوبت به دل خود گفتم که وقتی او چشمش را گشود، دیگر از شادی و خندههای بیمورد دست بردارید، زیرا در آن لحظه پرندهای بزرگتر و خطرناکتر از کبک، یعنی شاهین، در حال نزدیک شدن است.
هوش مصنوعی: با چنین یار و محبوبی، درگیری با نادانی و جهل بیفایده است. بگذارید که این مشکل تا زمانی که از سر بگذرد، ادامه پیدا کند.
هوش مصنوعی: جز دلهایی که عشق را در خود ندارند، باقی دلها مانند سنگ هستند. در برابر زیبایی چنین معشوقهای، هیچکس نمیتواند بیتفاوت بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.