عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۱ - هیئت کابینه تکیه دولت (طهران)
نشسته بودم دوش از درم درآمد یار
شکن به زلف و گره بر جبین عرق به عذار
خراب چون دل من چشم و خشمش اندر چشم
نشست پشت به من کرد روی بر دیوار
بگفتمش ز چه تندی کنی و بدخویی
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۲ - تیمورتاش نامه
چنین گفت رندی به تیمورتاش:
«خیانت اگر کردی ایمن مباش»
بهار خوش و خرمی شد چو طی
رسد شام تاریک یلدای دی
نهان گر که نیرنگ بردی به کار
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۳ - یک غزل ناتمام عارف
جان از غم دوست رستنی نیست
زین دام هلاک جستنی نیست
آن فتنه که خاستی و برخاست
تا ننشینی نشستنی نیست
بگسست علاقهای کهاش من
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۴ - پدر نامه عارف
بار آورندهٔ شَجَرِ بیثمر پدر
ای زندگانیت همه با دردسر پدر
ای مایهٔ فلاکت و خون جگر پدر
ای تربیت کنندهٔ اولاد خر پدر
ای کرده چاک دامن ناموس مادرم
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۵ - دلاکیه عارف
رفت شخصی تا که بتراشد سرش
در بر دلاک از خود خر ترش
لنگ بر زیر زنخ انداختش
تیغ اندر سنگ روئین آختش
بر سرش پاشید آب از قمقمه
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۶ - قصیدهٔ علیجان
ای تو چو هوشنگ، هوشیار علیجان
گویمت این نکته هوش دار علیجان
موقعِ تنهایی همچو ذاتِ خداوند
جفت نداری چو کردگار علیجان
گر تو شدی یار غار خوش گذرد بر
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۷ - در راه کردستان
حشمت الملک آن که عنوانش
پیش من اینکه خواندمی خانش
روز از صحبتش به تنگم و شب
عاجز از قل قل قلیانش
مزه حرف بی رویه زدن
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۸ - فلفلحلحلح
خواهم از راه خرابات فلفلحلحلح
طی کنم راه سماوات فلفلحلحلح
آیة الله بُوَد پیرِ من و مُرشِدِ من
فارغ از ذکرم و آیات فلفلحلحلح
هیچ بییاد تو غفلت نتوانم کردن
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۹
ازین سپس من و کنجی و دلبری چون حور
دگر بس است مرا صحبت هپور و چپور
تو باشی و من و من باشم و تو شیشه می
کمانچه باشد و نی تار و تنبک و تنبور
به می مصالحه کردیم چشمه کوثر
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۱۰
نامه من برت از کان شفا میآید
محترم دار که این نامه ز ما میآید
از سیهکاری من گشته گریزان از من
شکوهها دارد و در پیش شما میآید
گر بگوید سخن بی سر و پا گوش مکن
[...]