گنجور

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۰

 

رحم ای خدای دادگر کردی نکردی

ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی

از این سپس میدان شاهان جهان را

گر از حلب تا کاشغر کردی نکردی

پیش ملل شرمندگیمان کُشت زین روی

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۲ - بوسه و جان

 

دلم ز کف سر زلف تو را رها نکند

دل از کمند تو وارستگی خدا نکند

اگرچه خون مرا بی‌گنه بریخت ولیک

کسی مطالبه از یار خون‌بها نکند

هر آنکه از کف معشوق جامِ می گیرد

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۷ - درد عشق

 

جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست

سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست

تا به ویرانهٔ دل جغد غمش مأوا کرد

چون دلم در همه جا کلبهٔ ویرانی نیست

با طبیبِ منِ رنجور بگویید که درد

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۱۳ - خوشی به گریه

 

فتادم از نظر آن لحظه‌ای که دور شدم

خوشم به گریه که از دست هجر کور شدم

گهی به میکده و گاه در خراباتم

هزار شکر که با اهل درد جور شدم

دعاش گفتم و دشنام هم نداد جواب

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۱۷ - مراد دل

 

گر مراد دل خود حاصل از اختر نکنم

آسمان، ناکسم ار چرخ تو چنبر نکنم

مادر دهر اگر مثل تو دختر زاید

بی‌پدر باشم اگر حرمت مادر نکنم

این تویی در بر من یا که بود خواب و خیال

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۲۱ - غم چشم

 

به رغم چشم تو بی‌پا من از شراب شدم

خدا خراب کند خانه‌ات خراب شدم

فروخت خرقه و شیخ آب آتشین می‌خواست

میان میکده من از خجالت آب شدم

ز دست هجر تو لبریزِ گریه‌ام چه کنم

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۳۱ - خیال عشق

 

خیال عشق تو از سر به در نمی‌آید

ز من علاج به جز ترک سر نمی‌آید

الهی آنکه نبودی نهال قد بتان

که جز جفا ثمر از این شجر نمی‌آید

وفا و مهر ز خوبان طمع مکن زآن روی

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۳۳ - حال دل

 

حال دل با تو مرا اشک بصر می‌گوید

راز پنهان من از خانه به در می‌گوید

سر زد از کوه مرا ناله ولی در گوشش

گویی آهسته سخن لال به کر می‌گوید

در خم باده فتم تا نکشم ننگ خمار

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۳۷ - پارتی زلف!

 

پارتی زلف تو از بس که ز دل‌ها دارد

روز و شب بی‌سببی عربده با ما دارد

کاش کابینه زلفت شود از شانه پریش

کو پریشانی ما جمله مهیا دارد

به که این درد توان گفت که والاحضرت

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۶۹

 

می‌خواستی دگر چه کند کرد یا نکرد

مردم، قَجَر به مردمِ ایران چه‌ها نکرد

ای کور دیده مردم خودبین بی‌خرد

گر نیک بنگرید به جز بد به ما نکرد

با قیدِ اِلتِزام خیانت به مملکت

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبه‌ها) » شمارهٔ ۷ - در راه کردستان

 

حشمت الملک آن که عنوانش

پیش من اینکه خواندمی خانش

روز از صحبتش به تنگم و شب

عاجز از قل قل قلیانش

مزه حرف بی رویه زدن

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی