گنجور

 
۱
۲
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

چه شود گر بپذیری من تر دامن را

خشک مغزی ، خرفی ، ساده دلی چون من را

جان دریغ از تو ندارم اگرم راه دهی

چه محل در صف عشاق نهد دل تن را

هم دل ماست که بر ما به ستم می گرید

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

روز برف است بیایید و بیارید شراب

تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب

میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای

تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب

در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

کاش برون آمدی یوسف ما از نقاب

تا به ملامت حسود بیش نکردی خطاب

نی چه حدیث است نی ما که و یوسف کدام

شب پره و احتمال در نظر آفتاب

کیست که انگیخت باز در همه آفاق شور

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

دوش مرا حالتی روی نمودی عجب

در نظرم آفتاب تا سحر از نیمه شب

نادره تر این که شب ، کرد ظهور آفتاب

من شده در پیش او ذره صفت مضطرب

بوده بس از اضطراب بی خبر از خویشتن

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

بس فتنه کز آن نگار برخاست

آشوب ز هر دیار برخاست

هر جا که دلیست صیدِ او شد

تا در طلبِ شکار برخاست

هرجا که چو گل به حسن بنشست

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

دل ببردی و قیامت ز وجودم برخاست

دل بری دل ندهی باز چنین ناید راست

عقل و هوش و دل و دین بردی و جان در خطرست

هیچ ناداده به من جمله ز من نتوان خاست

عشق تو خانه بسیار کسان کرد خراب

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست

ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست

عقل تبّرا کند از دل دنیاپرست

دل نبود گر نرفت بر روش عقل راست

دنیی و دین پیش ما هست مثال دو رعد

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

مرا بی باده مستی بر دوام است

ز جایی دیگرم در سر مدام است

اگر عاشق به می مست است هیهات

هنوزش گر بجوشانند خام است

مرا باری ز ساقی هوش رفته ست

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

ما را به روی دوست شب تیره روشن است

خود زلف و روی او شب و روزی معیّن است

در شب گر آفتاب نبینند پس چرا

بر روز روشنش شب تاری مبیّن است

در آرزوی آن که ببینم خیال او

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

ای دل بدان که درد دل تو دوای تست

بی درد دل مباش هم او مقتدای تست

دنیا نه جای تست مکان تو دیگر است

گرچه ز ابتدای مراتب سرای تست

مقصود ز آفرینش کونین و عالمین

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

مست آمدیم و باز چنان می‌رویم مست

کز هر چه نیست بی‌خبرانیم و هر چه هست

ای مدّعی تو وهم‌پرستی و ما حبیب

بنگر که از دوگانه کدامیم بت پرست

در ما مکش زبان به تعصّب ببند لب

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

کیست کز سودای تو از خان و مان آواره نیست

آخر ای جان آن دلِ سنگت ز سنگ خاره نیست

بی دلان در عرصه ی کوی تو سرگردان عشق

هم چو من هستند امّا هم چو من بیچاره نیست

میرِ دادی نیست ور باشد مجال آن که راست

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱

 

که دیده ست چشمی که دریا بود

همه گرد دریا ثریا بود

که دیده ست بحری که پیرامنش

مزین به لولوی لالا بود

محیطی که قعرش نباشد پدید

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۶

 

آهِ ندامت ز شیخ وشاب بر آید

آری چندان که آفتاب بر آید

عشق دمی در دمد به صورِ محبّت

بو که سرِ خفتگان ز خواب برآید

از جگرِ منتظر نوایرِ حسرت

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۳

 

فرخنده روزگارِ گدایانِ خارکش

چون اشترانِ مستِ تنگ خوار و بارکش

آخر شتر به قوّت و شوکت چنان که هست

داده ست اختیار به دستِ مهارکش

گر شد دوباره قافیه امّا دو شاهدند

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۱

 

نگارا پری زاده ای یا سروش

اگر آدمی زاده ای رخ مپوش

ز چین عرق چین مشکین تو

ختا در فغان است و چین در خروش

درون لبت چشمه روح بخش

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۴

 

زلالِ خضر و شبِ خلوت و حریفِ موافق

وَ اِن یَکاد بخوان دفعِ چشم زخمِ منافق

شبی که رشک برو روز عید برد و عجب این

که شد زمانه مغنّیِ وقت و بخت موافق

چو عشق داد پناهت به بادبانِ عنایت

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۰

 

ای خاک درِ تو آب رویم

بر باد مده چو خاکِ کویم

بی‌چاره بمانده‌ام کزین پس

ره نیست به عقل چاره جویم

در کوره‌ی آتشِ فراقت

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱

 

ز بامِ مسجد الأقصی مؤذّن

چو قامت گفت نتوان بود ساکن

به راحی کن دوایِ دردِ مخمور

که باشد صاف همچون روحِ مؤمن

غلط در وعده فردا نداری

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۵ - اندیشه و سخن

 

چو بر مرکبِ فکر گردم سوار

نیارم گرفتن عنان استوار

سر از هر طرف می‌کشد بارگی

مرا می‌رباید به یک بارگی

چو قادر نه‌ام بر کمان و کمند

[...]

۱۵ بیت
حکیم نزاری
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۱