دوش مرا حالتی روی نمودی عجب
در نظرم آفتاب تا سحر از نیمه شب
نادره تر این که شب ، کرد ظهور آفتاب
من شده در پیش او ذره صفت مضطرب
بوده بس از اضطراب بی خبر از خویشتن
جاذبه ای بی کشش ، واسطه ای بی سبب
چشم من از نور خور حیران خفاش وار
روح من از راح شوق غرق نشاط و طرب
از خم تسنیم نوش کرده به تسلیم من
وز سر تعظیم پیش چشم ز روی ادب
آتش طور و کلیم لازمه ی حال ما
واقعه ای با هوس معجزه ای با طلب
رقعه بگسترد عشق مهره فروچید شوق
تعبیه ای جمع شد تفرقه در یک ندب
این همه در باختم خانه برانداختم
قصه کنم مختصر شرح کنم منتخب
هیچ دگر نیست هیچ جز همه او والسلام
پیش نزاری مگو از گهر و از نسب
هیبت آن شب چنان برد دل من که شد
بود من و حال من زار چو باد قصب
خلق زبان دراز کرده چو الماس تیز
طعنه دهی از قفا سرزنشی از عقب
بار ملامتگران می کشم و می برم
می گذرانم خوشی دور عنا و تعب
یافت نزاری به عشق از خودی خود خلاص
عشق عطیت بود نه هنر مکتسب
حمداً لله که من یافته ام نقد وقت
منتظر نسیه را هست خیالی عجب
ساقی وحدت بیار ، تا بزداید غبار
زآینه ی روح ما صیقل آب عنب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاجت عقل اندرو گشت روا ای عجب
ساخت هم از بهر خویش از دل و طبعش سلب
مست تمام آمده است بر در من نیم شب
آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب
کوفت به آواز نرم حلقهٔ در کای غلام
گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب
گفت منم آشنا گرچه نخواهی صداع
[...]
تافت چو صبح دوُیم شاخ ملمع سلب
جرم فلک زیر پای چشمه خور، زیر لب
هودج غنچه چنان بند قماط حریر
شاخ شکوفه کشان طرف ردای قصب
مُهره سیمین حباب ساخته بر نطع آب
[...]
نیست تو را ذرهای شمع صفت تاب و تب
هست به پهلوی تو بستر عیش و طرب
در ته سر مانده یی بالش پر روز و شب
خفته چنین بیادب شرم نداری عجب
از عجم اکنون نواست تا به عراق عرب
از حسد شور ماست جان مخالف به لب
پیک همایون شاه کوفت حصار کرب
راه نشابور خواست ریزد یا للعجب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.