امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۶۹
تاج دنیا و دین خداوند است
در همه کارها خردمندست
در خراسان و در عراق امروز
کیست کاو را به زهد مانندست
چرخ را با بقای دولت او
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲
دولت موافقان تو را جاه و مال داد
گردون مخالفان تورا گوشمال داد
اختر شناس طالع مسعود تو بدید
ما را نشان فرخی ماه و سال داد
بازی است دولت تو که او را خدای عرش
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴۶
خیمهها بین زده به صحرا بر
جون سمائی به روی دریا بر
زردگل بین دمیده بر سبزه
راست چون کهربا به مینا بر
ژاله بین بر سمن فتاده چنانک
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۳
جاوید ز یادِ خسروِ عالم
سلطان جهان شهنشهِ اعظم
شاهی که نشاط عیش او باقی
شاهی که صبوح بزم او خرم
شاهی که ز خسروان و سلطانان
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۱۶
چون قوامالدین و فخرالدین ندیدم میهمان
چون شهابالدین به دنیا هم ندیدم میزبان
هرکجا باشد به گیتی میزبانی چون شهاب
کی عجبگر چون قوام و فخر باشد میهمان
آسمان از اختران گر بر زمین دارد شرف
[...]
امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴
شب نماید در صفت زلفین آن بت روی را
مه نماید در صفت رخسار آن دلجوی را
شب کجا جوشن بود کافور دیبا رنگ را
مه کجا مَفرَش بود زنجیر عنبر بوی را
بر زمین هر کس خبر دارد که ماه و آفتاب
[...]
امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۶
حلقههای زلف جانان تا سراندر سرزده است
دل ز من بگریخته است و زیر زلف او شده است
گر شب تاریک خواب آرد همی در چشم من
زلف شبرنگش چرا خواب از دو چشمم بستداست
گر ز اصل جادویی و شعبده خواهی نشان
[...]
امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
سرو روان چو کوه به کردار ماه کرد
خط آمد وکنارهٔ ماهش سیاه کرد
آن خط مشک بوی که بر عارضش دمید
بر گل سپاه مورچه گویی که راه کرد
چیره شدیم ما به گنه بر به عشق از آنک
[...]
امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
ای داده روی خوب تو خورشید را نظام
ایگشته عالمی به سر زلف تو غلام
بر ماه لاله داری و بر لاله سلسله
هرگز که دید سلسله بر مه ز عود خام
در زیر سایهٔ سر زلفین عارضت
[...]
امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
بر من این رنج و غم آخر به سر آید روزی
لب من بر لب آن خوش پسر آید روزی
گرچه دورم زبر یار بدان خرسندم
که مرا زو به سلامت خبر آید روزی
ضربت هجر همی خسته کند جان مرا
[...]
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۶
عزیز کرد مرا در محل عز و قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید زمن شعر، کاحمد مختار
شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
[...]
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۳۲
ای بار خدایی که خداوند جهانی
لشکر شکن و ملک ده و ملک ستانی
دریادل و مهطلعت و خورشید ضمیری
باران سپه و ابر کف و برق سنانی
فخرست به سلطانی تو پیر و جوان را
[...]