حلقههای زلف جانان تا سراندر سرزده است
دل ز من بگریخته است و زیر زلف او شده است
گر شب تاریک خواب آرد همی در چشم من
زلف شبرنگش چرا خواب از دو چشمم بستداست
گر ز اصل جادویی و شعبده خواهی نشان
چشم او بنگر که اصل جادویی و شعبده است
تاکه او را دو رده است از در مکنون و عقیق
از سرشک و لعل او بر چهرهٔ من صد رده است
گر بود آتشکده آرامگاه موبدان
عشق او چون موبدست و جان من آتشکده است
پارسا چون باشم از عشق وی و توبه کنم
کان بت عیار تیر غمزه بر جانم زده است
با چنان غمزه که او دارد مرا و جز مرا
پارسایی باطل است و توبه کردن بیهده است
دارد آن خورشید لشکر صورت فردوسیان
گویی از فردوس پیش تخت سلطان آمده است
خسرو گیتی ملکشاه آن که اندر شرق و غرب
نه بود هرگز چنو سلطان و نه هرگز بُده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیباییهای معشوق خود اشاره میکند. حلقههای موی جانان، دلی که از او گریخته و خواب شب که تحت تأثیر زیباییهای اوست، توصیف شده است. چشم معشوق به عنوان نماد جادو و شعبده معرفی شده و زلف او به صورت دلفریب و جادویی توصیف میشود. عشق او چنان سوزانی دارد که مانند آتشکدهای روح را میسوزاند و هر گونه توبه در برابر این عشق بیمعنی است. شاعر به زیباییهای او اشاره میکند و او را به اندازهای قدرتمند و باشکوه میداند که هیچ شاهی در شرق و غرب نمیتواند به او برابری کند. به طور کلی، شعر سرشار از احساس عشق و تحسین به معشوق است.
هوش مصنوعی: زلفهای محبوب تا جایی که به سرم برخورد کرده، دل من از من دور شده و الآن زیر زلف او قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر شب تاریک باعث خواب شود، پس چرا زلف سیاه او مانع خواب از چشمانم شده است؟
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نشانهای از جادو و شعبده هستی، به چشم او نگاه کن که خود نماد واقعی جادو و شعبده است.
هوش مصنوعی: او که در دلش دو لایه از راز و درخشش است، من از اشک و عشق او بر چهرهام نشانههای زیادی دارم.
هوش مصنوعی: اگر آتشکده مکانی برای آرامش موبدان باشد، عشق او نیز همانند موبدی منیر و محترم است و وجود من مانند آتشکدهای پرشور و داغ است.
هوش مصنوعی: اگر من شخصی نیکوکار باشم و از عشق او دوری کنم و توبه کنم، به خاطر اینکه آن معشوق زیبا با چشمانش تیر غم را به جانم زده است.
هوش مصنوعی: او چنان جاذبه و نگاهی دارد که خاص خود اوست و اگر او در زندگی من نباشد، هیچ چیزی از پاکی و توبه برایم معنا ندارد.
هوش مصنوعی: آن خورشید مانند لشکری از چهرههای فردوسیان به نظر میرسد، گویی از بهشت پیش روی تخت سلطان آمده است.
هوش مصنوعی: ملکشاه، پادشاه بزرگ و برجستهای بود که هیچگاه در شرق و غرب، مانند او سلطانی وجود نداشت و نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یافت از یزدان ملک سلطان به شادی هرچه خواست
روز شادی روز ما سلطان دین سلطان ماست
بند شاهی کرد محکم راه دولت کرد پاک
چشم عالم کرد روشن کار گیتی کرد راست
وقت وقت رامش است و روز روز عشرت است
[...]
آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی
گفت کین والی شهر ما گدایی بیحیاست
گفت چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمهای
صد چو ما را روزها بل سالها برگ و نواست
گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کردهای
[...]
شاه را تاج ثنا دادم نخواهم بازخواست
شه مرا نانی که داد ار باز میخواهد رواست
شاه تاج یک دو کشور داشت لیک از لفظ من
تاجدار هفت کشور شد به تاجی کز ثناست
شه مرا نان داد و من جان دادمش یعنی سخن
[...]
یارب این مائیم و این صدر رفیع مصطفاست
یارب این مائیم و این فرق عزیز مجتباست
یارب این مائیم و این روی زمین یثرب است
کاسمان را هفت پشت از رشک یک رویش دوتاست
خوابگاه مصطفی و کعبه مان از پیش و پس
[...]
خوش ولایت ها که در تحتِ امورِ اولیاست
مصرِ استغنا و رومِ فقر و بغدادِ رضاست
بخشِ ایران قسمِ عشق و قسم توران بخش عقل
در میان آمویِ حکمت هم روان و هم رواست
هم خراسانِ سلامت هم عراق عافیت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.