گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹

 

ماه است جام باده و شاه است آفتاب

سیارگان سپاه و فلک مجلس شراب

بر دست شهریار نهادست جام می

چون گوهر گداخته بر دست آفتاب

شاهی که پیش از آدم و دیدار آدمی

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵۸

 

خداوندی که تاج دین و دنیاست

به‌دولت دین و دنیا را بیاراست

از آن تاجی است در دنیا و در دین

که انعل‌ا مرکب او تاج جوزاست

دلیل دولتش چون روز روشن

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۹۲

 

خلعت سلطان عالم آفتاب دین و داد

بر بهاء دین یزدان فرخ و فرخنده باد

نجم دولت، میر نواب عجم، عثمان‌که هست

سروری نیکوسرشت و مهتری فرخ نژاد

آن ‌که چون او نامداری هرگز از ایران نخاست

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶

 

بتی کاو نسبت از نوشاد دارد

دلم هر ساعت از نو، شاد دارد

به روی خویش کوی و برزن من

چو لعبت‌ خانهٔ نوشاد دارد

به صورت هست نیکوتر ز ‌شیرین

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۱۱

 

هر روزکه خورشید سر ازکوه برآرد

از فتح و ظفر شاه جهان را خبر آرد

گویی‌که همی پوید بیک توبه تعجیل

تا نامه فتح و ظفر از راه در آرد

احسنت وزه ای خسرو پیروزکه هر روز

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸

 

جشن خزان به‌خدمت شاه جهان رسید

رایت ز کوهسار به صحرا درون کشید

از عکس رایت وی و از نور آفتاب

وز جام می سه صبح بهٔک جای بردمید

شرط است اگر کنند به جشنی چنین نشاط

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱

 

باز آمد از شکار به پیروزی و ظفر

سلطان کامکار ملکشاه دادگر

صاحبقران عالم و دارندهٔ زمین

آموزگار دولت و فرماندهٔ بشر

هرگز چنو نبود و نباشد شهنشهی

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲

 

عید عرب و سنت و آیین پیمبر

فرخنده کناد ایزد بر شاه مظفر

سلطان بلند اختر ابوالفتح ملکشاه

شاهی‌ که عزیز است به او دین پیمبر

فرمانش کشیدست خطی گرد جهان در

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۴

 

حَبَّذا این باغ خرم وین همایون روزگار

مرحبا این بزم فرخ وین مبارک شهریار

شهریاری جانفزای و روزگاری دلگشای

آ‌نت‌ زیبا شهریار و اینت‌ زیبا روزگار

شاه خورشید است و تختش چون سپهر هفتمین

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵۱

 

با نصرت و فتح و ظفر آمد به نشابور

سلطان همه روی زمین خسرو منصور

هر جا که رسد شاه به شادی و سعادت

از دولت و اقبال رسد نامه و منشور

سنگی که بدان دست برد شاه معظم

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵۳

 

تا رایت منصور تو ای خسرو منصور

از ری حرکت کرد سوی شهر نشابور

فرمان تو مالک شد و شاهان همه مملوک

شمشیر تو قاهر شد و خصمان همه مقهور

نقطه است شهنشاهی و فرمان تو پرگار

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۴

 

ای شاه تاج‌داران وی تاج شهریاران

گردون کامکاری خورشید کامکاران

گر عید روزه‌داران بر خلق هست فرخ

دیدار توست فرخ بر عید روزه‌داران

جز تو جلال دولت نامد زپادشاهان

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۴۴

 

ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری

آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری

داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب

داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری

از سر زلف سیه با حلقه‌های سنبلی

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۴

 

ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی

مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی

حالی به جهان زارتر از حال دلم نیست

تا نیست د‌ل آشوب‌تر از خال تو خالی

قدّ و دهن و زلف تو و جعد تو دیدم

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۴

 

رسد هر ساعت از دولت نشانی

پیام آید زگردون هر زمانی

که چون سلطان معزالدین ملکشاه

نباشد در جهان صاحب قِرانی

امیری شهرگیری شهر بندی

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

بیاید نام او در مَخلَص شعر

چنان کاندر نماز الله اکبر

نه دنیا بهر ما نفع است و ضَرّست

وزو ما را نه نفعستی و نه ‌ضرّ

بدین معنی خرد نپسندد از ما

[...]

۲۴ بیت
امیر معزی
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود