شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱ - گرفتاران
پدر، خواهد ببرّد زلفکان چون کمندش را
پسر حیران، که چون سازد گرفتاران بندش را
کند کوتاه، دست از زلف و از لعل شکر خندش
نداند کاین دو هندو، پاسبانانند قندش را
سپندش خال و دودش زلف و آتش، پرتو رویش
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲ - خاطره
گل شکفت و آن گل رخسار یاد آمد مرا
سرو دیدم آن قد و رفتار، یاد آمد مرا
صبح، دیدم قطرِهٔ شبنم به روی برگ گل
زان لب و دندان گوهر بار، یاد آمد مرا
چون به طرف گلستان آمد سحر باد صبا
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸ - اشک بیقراری
در این زمانه نه یاری، نه غمگساری هست
غریب کشور حسنیم روزگاری هست
ز شوخ چشمی و طنّازی و جفا جوئی
به دامن مژه ام اشک بیقراری هست
شکست خار کهن آشیان گلزارم
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰ - چشم نرگس
غم درآمد ز درم چون ز برم یار برفت
عیش و نوش و طربم، جمله به یکبار برفت
بنوشتم چو ز بی مهریت ای مه، شرحی
آتش افتاد به لوح و، قلم از کار برفت
خواست نرگس که به چشم تو کند همچشمی
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵ - شب هجران
دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد
بس که شبها گهر اشک به دامانم کرد
عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند
حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد
تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷ - بهانه
دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد
افکند سر به زیر، حیا را بهانه کرد
آمد به بزم و، دید من تیره روز را
ننشست و رفت، تنگی جا را بهانه کرد
رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - زخم و مرهم
تا صبا شانه بر آن زلف خم اندر خم زد
آشیان دل صد سلسله را، برهم زد
تابش حسن تو در کعبه و بتخانه فتاد
آتش عشق تو، بر محرم و نامحرم زد
تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵ - بازار سنبل
ترک من، چون حلقهٔ مشکین کاکل بشکند
لاله را دلخون کند، بازار سنبل بشکند
ور خرامان سرو گلنارش کند میل چمن
سرو را از پا در اندازد، دل گل بشکند
تا هلال ابروی جانان ز چشمم دور شد
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹ - مژدۀ دیدار
به گوشم مژدهای آمد که امشب یار میآید
به بالین سرم آن سرو خوشرفتار میآید
کبوتر وار، دل پر میزند در مجمر حسنش
چنان تسکین دلم کان آتشین رخسار میآید
همی در انتظارم، کی شود یارم ز در، داخل
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹ - توبه شکستم
پیوسته من از شوق لب لعل تو مستم
زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم
در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم
یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم
از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰ - آوازۀ عاشقی
تا بوسه از آن لعل دلآرام گرفتم
جانم به لبم آمد و، آرام گرفتم
منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش
من انس به سرو و گل و بادام، گرفتم
ساقی! بر من قصهٔ جمشید چه خوانی
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲ - زلف و شانه
بر جان، شرار عشقت، خوش میکشد زبانه
باور نداشت بختم، این دولت از زمانه
دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه میکرد
گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه
خواهم که چون سکندر، گرد جهان بگردم
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵ - وطن تو
دلم فتاده بر آن زلف پرشکن که تو داری
قرار برده ز من آن لب و دهن که تو داری
لبت چُو غنچه، رُخَت چون بنفشه، زلف چُو سنبل،
کسی ندیده از این خوبتر چمن که تو داری
ز بوی پیرهنت زنده میشود دل مرده
[...]