اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
جهان جاودانه نماند به کس
بهین چیز ازو نیک نام است و بس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید
ز رادان همی شاه ماندست و بس
خریدار از او بهترم نیست کس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
تو ویژه دو کس را ببخشای و بس
مدان خوار و بیچاره تر زین دو کس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را
که جز کام تو تا زیم زین سپس
نجویم، نه رازت بگویم به کس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۵ - پند دادن اثرط گرشاسب را
زیانش مخواه از پی سود کس
به کارش درون راستی جوی و بس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۹ - جنگ اول گرشاسب با لشکر بهو
دل و گرز و بازو مرا یار بس
نخواهم جز ایزد نگهدار کس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو
به مهراج گفت از سپاه تو کس
میار از سر کُه تومی و بس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو
فرستاد نزد سپهدار کس
که آمد شب از جنگ و پیکار بس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۱ - پیغام بهو به نزدیک گرشاسب
همه مر ترا باشد از چیز و کس
مرا نام شاهنشهی بهره بس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۲ - دیگر پرسش گرشاسب از برهمن
همه کار من با خدایست و بس
نه از من کسی رنجه ، نی من ز کس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۲ - دیگر پرسش گرشاسب از برهمن
چو هستیش دیدی یکی دان و بس
دویی دور دار و دو مشنو ز کس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۴ - نکوهش مذهب دهریان
گروهی به ایزدنگویند کس
که تا مر جهان را شناسند بس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۵ - در مذهب فلاسفه گوید
همه دانشی با خدایست و بس
نداند نهانش جزو هیچکس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۷ - پرسش های دیگر و پاسخ برهمن
به جان از بدی ایمن آنست و بس
که نیکی کند بد نخواهد به کس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۵ - صفت جزیره اسکونه
نبد یارگرشان درین کار کس
زن و شوی بودند هم یار و بس
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۳ - صفت حلالزاده و حرامزاده و دیگر شگفتی ها
از آن تیغ مهراج بودی و بس
ندادی از آن تیغ هرگز به کس