شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۸
غرقهٔ بحر بیکران مائیم
گاه موجیم و گاه دریائیم
بلبل گلستان معشوقیم
عاشقانه به عشق گویائیم
آفتاب سپهر جان و دلیم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۰
بشنو ای یار و اضطراب مکن
خویش رسوای شیخ و شاب مکن
اگرت معنی ای است حاضر باش
صورت شرع را خراب مکن
چشم بر شاهد و شراب منه
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۱۵
روح اعظم صورت اسم اله
پرده دار حضرت آن پادشاه
آدم معنی است یعنی عقل کل
صورتش جام است و معنی عین گل
جزو کل از عقل کل حاصل بود
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۱۷
گر به هستی آئی اینجا نیستی
کوش تا در راه هستی نیستی
نیستی و دم ز هستی می زنی
از منی بگذر اگر یار منی
ملک توحید از دوئی بر هم مزن
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۱۹
مظهر اعیان ما ارواح ما
مظهر ارواح ما اشباح ما
ظل اعیانند ارواح همه
ظل ارواحند اشباح همه
باز اعیان ظل اسماء حقند
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۴
چیست انسان دیدهٔ بینا بود
جامع مجموعهٔ اسماء بود
مجمع الطاف اسرار اله
آن ایاز بندگی پادشاه
مخزن اسرار سبحانیست او
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۹
گر بیابی عارفی صاحبدلی
خدمت او کن که گردی مقبلی
خدمت صاحبدلان می کن به جان
تا بیابی منصب اهل دلان
خدمت این طایفه مردانه کن
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۱
آن یکی کوزه ای ز یخ برداشت
کرد پر آب یک زمان بگذاشت
چون هوا ز آفتاب گرمی یافت
گرمیش بر وجود کوزه بتافت
آب شد برف و کوزه شد با آب
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۷
همه عالم حجاب و عین حجاب
غیر او نیست این سخن دریاب
دفتر کاینات می خوانم
معنیش حرف حرف می دانم
شانه را گر هزار دندانه است
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۴
سخن عارفان به جان بشنو
این چنین گفتم آن چنان بشنو
بگذر از کثرت وز وحدت هم
بیش و کم را چه می کنی فافهم
گر تو فانی شوی بقا یابی
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۱
اولا توحید کلی آن اوست
کل کلیّات در فرمان اوست
آنگهی ابلاغ جامع یافته
در همه مصنوع صانع یافته
کون جامع مظهر ذات صفات
[...]