گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

بشنو ای یار و اضطراب مکن

خویش رسوای شیخ و شاب مکن

اگرت معنی ای است حاضر باش

صورت شرع را خراب مکن

چشم بر شاهد و شراب منه

گوش با نغمهٔ رباب مکن

می خوری ، خواب می کنی شب و روز

اعتمادی به خورد و خواب مکن

می مخور چون حرارتی دارد

خوردن خود به غیر آب مکن

ای که گوئی که خمر هست حلال

غلطی حکم ناصواب مکن

از سر ذوق با تو می گویم

قول ما بشنو و جواب مکن

ذره را آفتاب می خوانی

طعنه بر نور آفتاب مکن

آخرت را شوی چرا منکر

سر آبی چنان سراب مکن

کشف اسرار شرع جایز نیست

گوش کن منع و اجتناب مکن

عاقبت می روی سوی گیلان

چند روزی دگر شتاب مکن

نعمت الله را به دست آور

عمر بی خدمتش حساب مکن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode