گنجور

 
۱
۲
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۴

 

چیست آن خسرو سیمین‌بدن زرین‌تاج؟

که به شب خانهٔ فولاد نشیمن دارد

چو ستون‌ست ولی از مدد خیمه بپاست

سیم‌گون‌ست ولی جامه ز آهن دارد

بته پیرهن آل عجب شاخ گلی‌ست!

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۰ - نالیدن درویش در کوی شاه

 

آن شب آفاق همچو گلشن بود

شب نبود آن، که روز روشن بود

فلک از آفتاب و بدر منیر

قدحی بود پر ز شکر و شیر

ماه چون کاسهٔ پنیر شده

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای شده خوی تو با من بتر از خوی رقیب

روزم از هجر سیه ساخته چون روی رقیب

گفته بودی که: سگ ما ز رقیب تو بهست

لیک پیش تو به از ماست سگ کوی رقیب

بسکه از کعبه کوی تو مرا مانع شد

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

چیست پیراهن آن دلبر شیرین حرکات؟

همچو سرچشمه خضرست و بدن آب حیات

این چه قدست و چه رفتار و چه شیرین حرکات؟

گوییا موج زنان می گذرد آب حیات

گر بیاد لب او زهر دهندم که: بنوش

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

ای که می پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست؟

منزل او در دلست، اما ندانم دل کجاست

جان پاکست آن پری رخسار، از سر تا قدم

ور نه شکلی این چنین در نقش آب و گل کجاست؟

ناصحا، عقل از مقیمان سر کویش مخواه

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

مرا بباده، نه باغ و بهار شد باعث

بهار و باغ چه باشد؟ که یار شد باعث

رسیده بود گل، آن سرو هم بباغ آمد

بیار می، که یکی صد هزار شد باعث

نبود ناله مرغ چمن ز جلوه گل

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

شمع، دوش از ناله من گریه بسیار کرد

غالبا سوز دل من در دل او کار کرد

حال دل می داند آن شوخ و تغافل می کند

این سزای آنکه سر عشق را اظهار کرد

ناله من این همه زان ماه خوش رفتار نیست

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

باز عشق آمد و کار دل ازو مشکل شد

هر چه تدبیر خرد بود همه باطل شد

خواستم عشق بتان کم شود، افزون گردید

گفتم: آسان شود این کار، بسی مشکل شد

پای هر کس، که بسر منزل عشق تو رسید

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

دلم، پیش لبت، با جان شیرین در فغان آمد

خدا را، چاره دل کن، که این مسکین بجان آمد

بیا، ای سرو، گلزار جوانی را غنیمت دان

که خواهد نوبهار حسن را روزی خزان آمد

ببزم دیگران، دامن کشان، تا کی توان رفتن؟

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند

این چه نخلیست که دارد برگ جان پیوند؟

آه! از آن چشم، که چون سوی من افگند نگاه

چاکها در دلم از خنجر مژگان افگند

گر دهم جان بوفایش نپسندد هرگز

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

یارب! غم ما را که بعرض تو رساند؟

کانجا که تویی باد رسیدن نتواند

خاکم چو برد باد، پریشان شوم از غم

کز من بتو ناگاه غباری برساند

مشکل غم و دردیست که درد و غم ما را

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

جان من، بهر تو از جان بدنی ساخته‌اند

بر وی از رشته جان پیرهنی ساخته‌اند

بر گلت سبزه عنبرشکنی ساخته‌اند

از گل و سبزه عجایب چمنی ساخته‌اند

تن سیمین تو نازک، دل سنگین تو سخت

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

پیش از روزی، که خاک قالبم گل ساختند

بهر سلطان خیالت کشور دل ساختند

صد هزاران آفرین بر کلک نقاشان صنع

کز گل و آب این چنین شکل و شمایل ساختند

خوبرویان را جفا دادند و استغنا و ناز

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

چو ترک من هوس مجلس شراب کند

هزار عاشق دل خسته را کباب کند

خراب چون نشوم از کرشمهای کسی

که در کرشمه اول جهان خراب کند؟

شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید

در سر ماهی شب و روزی باین خوبی که دید؟

سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید

غیر آن قامت، که من دیدم، قیامت را که دید؟

آن زنخدان را، که پر کردند ز آب زندگی

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس

گوشه ابرو نمودی، ماه ما اینست و بس

هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هوس

عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس

میروی خندان و میگویی: مبارک باد عید!

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل

نه طبیبی، که کند چاره بیماری دل

دل بیمار مرا، هر که گرفتار تو خواست

یارب، آزاد نگردد ز گرفتاری دل!

طاقت زاری دل نیست دگر، بهر خدا

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

عیدست، برون آی، که حیران تو گردم

قربان خودم ساز، که قربان تو گردم

خاکم برهت، جلوه کنان، رخش برانگیز

تا خیزم و گرد سر میدان تو گردم

جمعیت آسوده دلان از دل جمعست

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

کاشکی! خاک حریم حرمت می‌بودم

می‌خرامیدی و من در قدمت می‌بودم

بی‌غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت!

پیش ازین، کاش! گرفتار غمت می‌بودم

گر به پرسیدن من لطف نمی‌فرمودی

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

تا عمر بود، در هوس روی تو باشم

در خاک شوم، خاک سر کوی تو باشم

فردای قیامت نروم جانب طوبی

در سایه سرو قد دلجوی تو باشم

خوش آنکه زبان از پی دشنام برآری

[...]

۸ بیت
هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۵