گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۲

 

برخیز و صبوح را برانگیز

جان بخش زمانه را و مستیز

آمیخته باش با حریفان

با آب شراب را میامیز

یاد تو شراب و یاد ما آب

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۳

 

من از سخنان مهرانگیز

دل پر دارم ز خواب برخیز

ای آنک رخ تو همچو آتش

یک لحظه ز آتشم مپرهیز

شیرم ز تو جوش کرد و خون شد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۰

 

ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز

تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز

دوش مرا شاه خواند بر سر من حکم راند

در تن من خون نماند خون دل رز بریز

با دل و جان یاغیم بی‌دل و جان می‌زیم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲۷

 

آمد بر من دوش نگاری سر تیز

شیرین سخنی شکر لبی شورانگیز

با روی چو آفتاب بیدارم کرد

یعنی که چو آفتاب دیدی برخیز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳۶

 

ای ذره ز خورشید توانی بگریز

چون نتوانی گریخت با وی مستیز

تو همچو سبوئی و قضا همچون سنگ

با سنگ مپیچ و آب خود را بمریز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴۵

 

بازآمدم اینک که زنم آتش نیز

در توبه و در گناه و زهد و پرهیز

آورده‌ام آتشی که می‌فرماید

کای هرچه به جز خداست از جا برخیز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶۱

 

ماییم و توی و خانه خالی برخیز

هنگام ستیز نیست ای جان مستیز

چون آب و شراب با حریفان آمیز

چندانکه رَسَم به جای، کژ دار و مریز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی و ششم

 

ایا مخدوم شمس‌الدین تبریز

ازین جانهای پرآتش مپرهیز

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان

 

این کند از امر و او بهر ستیز

بر سر استیزه‌رویان خاک ریز

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا

 

هر یکی را کرد او یک‌یک عزیز

هرچه آن را گفت این را گفت نیز

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود

 

چه عجب گر کوه صوفی شد عزیز

جسم موسی از کلوخی بود نیز

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۶