مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۰ - امتحان کردن خواجهٔ لقمان زیرکی لقمان را
مخزن آن دارد که مخزن ذات اوست
هستی او دارد که با هستی عدوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۱ - ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان
این چه صبرست این صبوری ازچه روست
یا مگر پیش تو این جانت عدوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان
هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست
هرچه مولودست او زین سوی جوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۸ - رفتن مصطفی علیه السلام به عیادت صحابی و بیان فایدهٔ عیادت
ور عدو باشد همین احسان نکوست
که به احسان بس عدو گشتهست دوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۴ - دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا
رنج گنج آمد که رحمتها دروست
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۰ - تتمهٔ نصیحت رسول علیه السلام بیمار را
چون بگیری سخت آن توفیق هوست
در تو هر قوت که آید جذب اوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۳ - کرامات ابراهیم ادهم قدس الله سره بر لب دریا
خاصه باغی کین فلک یک برگ اوست
بلک آن مغزست و این عالم چو پوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۴ - آغاز منور شدن عارف بنور غیببین
چونک دعویی رود در ملک پوست
مغز آن کی بود قشر آن اوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۵ - طعن زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ او را
کفر و ایمان نیست آنجایی که اوست
زانک او مغزست و این دو رنگ و پوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام
پس در انگوری همیدرند پوست
تا یکی گردند و وحدت وصف اوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳ - بقیهٔ قصهٔ متعرضان پیلبچگان
او همیبیند که آن از بهر اوست
چشم دشمن بسته زان و چشم دوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸ - فریفتن روستایی شهری را و به دعوت خواندن، به لابه و الحاح بسیار
گفت خواجه جسم و جانم وصلجوست
لیک هر تحویل اندر حکم هوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱ - باقی قصهٔ اهل سبا
حال او اینست کو خود زان سوست
چون بود بی تو کسی کان توست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد
صد هزاران مار و کُه حیران اوست
او چرا حیران شدهست و ماردوست؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۴ - فرستادن فرعون به مداین در طلب ساحران
چون دبیرستان صوفی زانوست
حل مشکل را دو زانو جادوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۴ - حکایت آن شخص کی در عهد داود شب و روز دعا میکرد کی مرا روزی حلال ده بی رنج
با چنان عزی و نازی کاندروست
که گزیدستش عنایتهای دوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۳ - متهم کردن آن شیخ را با دزدان وبریدن دستش را
دست ما و پای ما و مغز و پوست
باد ای والی فدای حکم دوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۸ - جزع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود
چونک هستیاش نماند پیر اوست
گر سیهمو باشد او یا خود دوموست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۴ - سؤال کردن بهلول آن درویش را
همچو قرآن که بهمعنی هفت توست
خاص را و عام را مَطعَم دروست»
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۵ - هفت مرد شدن آن هفت درخت
بعد از آن گفتند ما را آرزوست
اقتدا کردن به تو ای پاک دوست