گنجور

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » اول

 

آن چشم شوخش را نگر مست از خرابات آمده

در قصد خون عاشقان دامن کمر اندر زده

سوگند خوردست آن صنم کین باده را گردان کنم

یک عقل نگذارم بمی در والد و در والده

زین باده‌شان افسون کنم تا جمله را مجنون کنم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲

 

سالار دهی و خواجه ده

آن باده که گفته‌ای به من ده

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان

 

باز فرمان آید از سالار ده

مر عدم را کانچ خوردی باز ده

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب

 

ابروان چون پالدُم زیر آمده

چشم را نم آمده تاری شده

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۲ - تتمهٔ حسد آن حشم بر آن غلام خاص

 

شاه از آن اسرار واقف آمده

همچو بوبکر ربابی تن زده

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۲ - تتمهٔ حسد آن حشم بر آن غلام خاص

 

چشم او ینظر بنور الله شده

پرده‌های جهل را خارق بده

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده

 

شادمانان و شتابان سوی ده

که بری خوردیم از ده مژده ده

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده

 

دِه چه باشد؟ شیخ واصل ناشده

دست در تقلید و حجت در زده

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۴ - فرستادن فرعون به مداین در طلب ساحران

 

سیم برده مشتری آگه شده

دست از حسرت به رخها بر زده

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۵