گنجور

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - عید صیام

 

صباح عید صیامی برغبت عرفی

که حسن شاهد معنی زوی گرفته طراز

بعزم سیر مصلی صلا بکام زدیم

که هست ملجا خلد برین عزت و ناز

بگرد مرقد حافظ که کعبه سخن است

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - طباخ بهشت

 

شرم بادت گفته ای عرفی فلانرا خام گفت

بایدت گفت آتش اندیشه زین به بر فروز

هیچکس گوید عطارد راکه تیرش نارساست

وربگوید میتوان گفتن بتیرش برمدوز

هیچکس گوید که طباخ بهشت این خام پخت

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - صلح و جنگ

 

عرفی نصیحت کنمت گوش دار ، گوش

تاوارهی زکشمکش صلح و جنگ خویش

با عقل و روح گر، ید بیضایت آرزوست

ناموس عشق جوی و مبین نام و ننگ خویش

زآن آفتاب پنجه کند اهل حسن را

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - برهان وسواس

 

ای قوی برهان وسواست علیکم بالسکوت

چشمه زهر هلاهل کرده ای تریاک خویش

در قیامت شرمسارم هیزم دوزخ شود

گر زشاخ ریشه طوبی کنی مسواک خویش

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - درصفت اسب

 

شاهنشها ! حقیقت اسبی که داده ای

بشنو زلطف تا برسانم بعز عرض

درویش بیعصاش نگیرد زمن بمفت

طرار مفلسش نستاند زمن بقرض

پیراست و علتی بخوراکش فزوده ام

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - ملازم شعر

 

اگر ملازم شعرم مدان که بی خبرم

ز راز صوفی و نقل فقیه و علم حکیم

زمانه راهمه کاویده و نیافته ام

به از ترانه اطفال و ترهات ندیم

وگر نه جهل و خرد را بحکم استعداد

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۹ - گریه بی اثر

 

چه گویمت که نیرزد بگفتگو«عرفی»

ز عهد ماضی و حال آنچه در گذر دیدم

ز عیش و بی غمی عهد پیش باز مپرس

که عیشش از سخن راست تلختر دیدم

ز درد ناقص این عهد هم سؤال مکن

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - شکوائیه

 

شعر فخر و شاعران ننگین ز فرط حرص و آز

خویش را از زمره این جمع چون بیرون کشم

«انوری» چون نیز از ننگ طمع نتوان گریخت

انتقام خویش از این ناقص‌شریکان چون کشم

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - ذکر مفاخر

 

منم عرفی امروز کز کشت طبعم

بود خرمن افشان کف خوشه چینان

دلی دارم از جنس یکتایی خود

بوحدت فروشی چو عزلت گزینان

دلی دارم از آب و رنگ طبیعت

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - توبیخ

 

ای که درآئینه ام خود راسیه رو دیده ای

جنگ بیسودست رواندیشه زنگی مکن

ویکه نافهمیده ازوعظم بجان رنجیده ای

بی نصیب از فهم رازی فکر فرهنگی مکن

ورگمان گاوورزی داری اینک حاضرم

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - اعتذار

 

از خجلت این گنه که عفوش

بر توست نه بر عطای یزدان

خواهم که شوم ز سایه تو

در مطلع آفتاب پنهان

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - لطف قیاس

 

بحضرت تو مرا نسبتی است عرض کنم

بشرط آنکه کند خرده بین زبان کوتاه

بغایبانه محبت زنم زلیخایی

که یوسفم تو ملک سیرتی بصورت ماه

اگر تفاوتی اندر میانه یافت شود

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - حسن یوسف

 

بدون معنی اگر حسن یوسفی داری

ز صحبت تو زلیخا شود دل افسرده

یقین شناس که صورت تن است و معنی جان

اگر بحسن گرو ز آفتاب و مه برده

برو بصورت تنها مکن بمردم ناز

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - خطاب به حکیم ابوالفتح

 

بحر هنر ، حکیم ابوالفتح ، کان فضل

ای آنکه جز بمنهج اولی نیامدی

هم سیرت تو زیور دین است کو بشکل

جز نقشبند زینت دنیا نیامدی

کی بود کز چمن بچمن در بهشت جاه

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۷ - محمل گل

 

ای وفا پیشه یار هم مشرب

که بعرفی دعا فرستادی

نه دعای تهی که در جیبش

گوهر مدعا فرستادی

عندلیب مونث گلریز

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - لطیفه

 

لطیفه ای زسر صدق گویمت «عرفی»

بسنج اگر بدو نیک متاع میدانی

بعلم تجربه با آنکه ذره ذره خویش

ز آفتاب عدم در سماع میدانی

بکبریای تو نازم که ملک هستی را

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - سخن ناشنیده

 

شنیده ام که بشوخی بر آن سری عرفی

که پرده بر سر اسرار چیده بگذاری

لطیفه ای به تو گویم که بعد از این به غلط

عنان طبع بطالت رهیده بگذاری

ز گوش کردنت آنگاه به بود گفتن

[...]

عرفی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode