گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱

 

ز چشم بی‌نگه بودم خراب‌آباد غارتها

چه لازم در دل دوزخ نشستن از شرارتها

سوادنامه هم‌کم‌نیست در منع صفای دل

به حیرانی مژه برداشتم‌کردم عمارتها

به‌ذوق‌کعبه‌مگذر ازطواف‌کلبهٔ مجنون

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲

 

غباریم زحمتکش بادها

به وحشت اسیرند آزادها

املها به دوش نفس بسته‌ایم

سفریک قدم راه و این زادها

جهان ستم چون نیستان پر است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳

 

زهی نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زیورها

رگ برگ‌گل ازعکس تو درآیینه جوهرها

سر سودایی ما را غم دستارکی پیچد

که‌همچون غنچه‌از بویت به‌توفان‌می‌رود سرها

به حیرت رفتگانت فارغند از فکر آسودن

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴

 

سجود خاک راحت‌گرهوا جوشاند ازسرها

تپیدن محمل دریاکشد بر دوش‌گوهرها

شب هجرت به آن توفان غبارانگیخت آه من

که میدان پریدن‌ تنگ شد بر چشم اخترها

شهید انتظار جلوهٔ تیغ که‌ام یارب

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵

 

نگردد همت موجم قفس‌فرسودِ گوهرها

به رنگ دود در توفانِ آتش می‌زنم پرها

زبان خامهٔ من زخمهٔ سازِ که شد یارب

که خط پرواز دارد چونا صدا از تار مسطرها

خطی در جلوه می‌آید ز لعل می‌پرست او

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶

 

ای بهار جلوه بس‌کن کز خجالت یارها

در عرق شستند خوبان رنگ از رخسارها

می‌شود محو از فروغ آفتاب جلوه‌ات

عکس در آبینه همچون سایه بر دیوارها

ناله بسیار است اما بی‌دماغ شکوه‌ایم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷

 

بسکه شدحیرت‌پرست جلوه‌ات‌گلزارها

گل زبرگ خویش دارد پشت بر دیوارها

دل ز دام حلقهٔ زلفت چه سان آید برون

مهره را نتوان‌گرفتن از دهان مارها

از نوای حسرت دیدار هم غافل مباش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸

 

حیرت دل گر نپردازد به ضبط‌کارها

ناله می‌بندد به فتراک تپش‌کهسارها

عالمی بر وهم پیچیده‌ست مانند حباب

جز هوا نبود سری در زیر این دستارها

نیست زندانگاه امکان سنگ راه وحشتم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹

 

از پا نشیند ای کاش محمل‌کش هوس‌ها

زین کاروان شنیدیم نالیدن جرس‌ها

بازار ظلم گرم است از پهلوی ضعیفان

آتش به عزم اقبال دارد شگون ز خس‌ها

در طبع خودسر جاه سعی گزند خلق است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

بر قماش پوچ هستی تا به‌کی وسواس‌ها

پنبه‌ها خواهد دمید آخر ازین کرباس‌ها

شیشهٔ ساعت خبر ز ساز فرصت می‌دهد

خودسران غافل مباشید از صدای طاس‌ها

عبرت آنجا کز مکافات عمل گیرد عیار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱

 

شرم از خط پیشانی ما ریخته شق‌ها

زین جاده نرفته‌ست برون نقب عرق‌ها

درس همه در سکتهٔ تدبیر مساوی ست

در موج گوهر نیست پس و پیش سبق‌ها

زین خوان تهی مغتنم حرص شمارید

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲

 

بی‌دماغی با نشاط از بس که دارد جنگ‌ها

باده گردانده‌ست بر روی حریفان رنگ‌ها

غافلند ارباب جاه از پستی اقبال خویش

زیر پا بوده‌ست صدرآرایی اورنگ‌ها

وادی عشق است اینجا منزل دیگر کجاست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳

 

جنون آنجا که می‌گردد دلیل وحشت دل‌ها

به‌ فریاد سپند از خود برون جسته‌ست‌ محفل‌ها

به امید کدامین نغمه می‌نالی درین محفل

تپیدن داشت آهنگی‌ که خون‌ کردند بسمل‌ها

تلاش مقصدت برد از نظر سامان جمعیت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴

 

ز برق این تحیر آب شد آیینهٔ دل‌ها

که ره تا محمل لیلی‌ست بیرون‌گرد محمل‌ها

کجا راحت‌، چه آسودن که از نایابی مطلب

به پای جستجو چون آبله خون گشت منزل‌ها

چه دنیا و چه عقبا، سد را‌ه تست ای غافل

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵

 

خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مال‌ها

جادهٔ بسیار دارد آب در غربال‌ها

گر همین کوس و دهل باشد کمال کر و فر

غیر رسوایی چه دارد دعوی اقبال‌ها

سادگی مفت نشاط انگار کاینجا حسن هم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶

 

ای ز چشم میْ‌پرستت مست حیرت جام‌ها

حلقهٔ زلف گره‌گیرت به گوش دام‌ها

در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست

کی به شور پسته ریزد تلخی از بادام‌ها

دامنت نایاب و من بی‌تاب عرض اضطراب

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷

 

پیش آن چشم سخنگو موج می در جام‌ها

چون زبان خامشان پیچیده سر در کام‌ها

رنگ خوبی را ز چشم او بنای دیگر است

روغن تصویر درد حسن ازین بادام‌ها

موج دریا را تپیدن رقص عیش زندگی‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸

 

گفتگو صد رنگ ناکامی دماند از کام‌ها

وصل هم موهوم ماند از شبههٔ پیغام‌ها

غیر دیر و کعبه هم صد جا تمنا می‌کند

زندگی یک جامه‌وار و این همه احرام‌ها

ریشهٔ نشو و نما از دانهٔ ما گل نکرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹

 

چیست این باغ و این شکفتن‌ها

سرآبی و سیر روغن‌ها

موج رم می‌زند چه کوه و چه دشت

چین گرفته‌ست طرف دامن‌ها

نرهید از امل تجرد هم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰

 

در باغ دل نهان بود از رفتگان نشان‌ها

این آتش آگهی داد ما را ز کاروان‌ها

چندان که شمع کاهد با عافیت قرین است

بازار ما ندارد سودی به این زبان‌ها

تنگی ز بس فشرده‌ست این عرصهٔ جدل را

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۴۲
sunny dark_mode