در باغ دل نهان بود از رفتگان نشانها
این آتش آگهی داد ما را ز کاروانها
چندان که شمع کاهد با عافیت قرین است
بازار ما ندارد سودی به این زبانها
تنگی ز بس فشردهست این عرصهٔ جدل را
میدان خزیده یکسر در خانهٔ کمانها
این وادی غرورست فهمیده بایدت رفت
در جاده است اینجا خواباندن سنانها
جوش بهار جسم است آثار سختجانی
جوهر فکنده بیرون زین رنگ استخوانها
پرواز تا جنون کرد گم شد سراغ راحت
بردیم با پر و بال خاشاک آشیانها
تیغ غرور بشکن در کارگاه گردون
آتش زبانه دارد در گردش فسانها
در بارگاه تعظیم اقبال بینیازیست
تمییز پا و سر نیست منظور آستانها
تقلید فقر نتوان در جاه پیش بردن
بحر از گهر چه نازد بر راحت کرانها
جایی نمیتوان برد فریاد بیرواجی
کشتی شکست تاجر تا تخته شد دکانها
پست و بلند بسیار دارد تردد جاه
همواریات رها کن بام است و نردبانها
پرواز وهم بیدل زین بیشتر چه باشد
بردهست گردش سر ما را به آسمانها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بشکن سبو و کوزه ای میرآب جانها
تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهانها
بر گیجگاه ما زن ای گیجی خردها
تا وارهد به گیجی این عقل ز امتحانها
ناقوس تن شکستی ناموس عقل بشکن
[...]
تا چند ای ستمگر تاراج مال و جانها؟
برخورد بزن دو روزی ای برق خان و مانها
چون ناوک فغانم، هردم ز دل نخیزد؟
قد از کشاکش چرخ، گردید چون کمانها
باز سفید پیری اینک رسید ز آن رو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.