گنجور

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۳ - خطاب به مهر عالمتاب

 

ای امیر خاور ای مهر منیر

می کنی هر ذره را روشن ضمیر

از تو این سوز و سرور اندر وجود

از تو هر پوشیده را ذوق نمود

می رود روشنتر از دست کلیم

[...]

۱۸ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۴ - حکمت کلیمی

 

تا نبوت حکم حق جاری کند

پشت پا بر حکم سلطان میزند

در نگاهش قصر سلطان کهنه دیر

غیرت او بر نتابد حکم غیر

پخته سازد صحبتش هر خام را

[...]

۳۲ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۵ - حکمت فرعونی

 

حکمت ارباب دین کردم عیان

حکمت ارباب کین را هم بدان

حکمت ارباب کین مکر است و فن

مکر و فن تخریب جان ، تعمیر تن

حکمتی از بند دین آزاده ئی

[...]

۲۳ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۶ - لا اله الا الله

 

نکته ئی میگویم از مردان حال

امتان را «لا» جلال «الا» جمال

لا و الا احتساب کائنات

لا و الا فتح باب کائنات

هر دو تقدیر جهان کاف و نون

[...]

۳۴ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۷ - فقر

 

چیست فقر ای بندگان آب و گل

یک نگاه راه بین یک زنده دل

فقر کار خویش را سنجیدن است

بر دو حرف لا اله پیچیدن است

فقر خیبر گیر با نان شعیر

[...]

۷۲ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۸ - مرد حر

 

مرد حر محکم ز ورد «لاتخف»

ما بمیدان سر بجیب او سر بکف

مرد حر از لااله روشن ضمیر

می نگردد بندهٔ سلطان و میر

مرد حر چون اشتران باری برد

[...]

۳۱ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۰ - اشکی چند بر افتراق هندیان

 

ای هماله ! ای اطک ، ای رود گنگ

زیستن تا کی چنان بی آب و رنگ

پیر مردان از فراست بی نصیب

نوجوانان از محبت بی نصیب

شرق و غرب آزاد و ما نخچیر غیر

[...]

۲۶ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۱ - سیاسیات حاضره

 

می کند بند غلامان سخت تر

حریت می خواند او را بی بصر

گرمی هنگامهٔ جمهور دید

پرده بر روی ملوکیت کشید

سلطنت را جامع اقوام گفت

[...]

۴۱ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه

 

ای در و دشت تو باقی تا ابد

نعره «لا قیصر و کسری» که زد

در جهان نزد و دور و دیر و زود

اولین خوانندهٔ قرآن که بود

رمز الا الله که را آموختند

[...]

۴۰ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۳ - پس چه باید کرد ای اقوام شرق

 

پس چه باید کرد ای اقوام شرق

باز روشن می شود ایام شرق

در ضمیرش انقلاب آمد پدید

شب گذشت و آفتاب آمد پدید

یورپ از شمشیر خود بسمل فتاد

[...]

۶۴ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۵ - خطاب به اقوام سرحد

 

ای ز خود پوشیده خود را بازیاب

در مسلمانی حرامست این حجاب

رمز دین مصطفی دانی که چیست

فاش دیدن خویش را شاهنشی است

چیست دین؟ دریافتن اسرار خویش

[...]

۳۸ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۶ - مسافر وارد میشود به شهر کابل و حاضر میشود بحضور اعلیحضرت شهید

 

شهر کابل خطهٔ جنت نظیر

آب حیوان از رگ تاکش بگیر

چشم صائب از سوادش سرمه چین

روشن و پاینده باد آن سر زمین

در ظلام شب سمن زارش نگر

[...]

۳۲ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۸ - سفر به غزنی و زیارت مزار حکیم سنائی

 

از نوازشهای سلطان شهید

صبح و شامم ، صبح و شام روز عید

نکته سنج خاوران هندی فقیر

میهمان خسرو کیوان سریر

تا ز شهر خسروی کردم سفر

[...]

۱۸ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۹ - روح حکیم سنائی از بهشت برین جواب میدهد

 

رازدان خیر و شر گشتم ز فقر

زنده و صاحب نظر گشتم ز فقر

یعنی آن فقری که داند راه را

بیند از نور خودی الله را

اندرون خویش جوید لااله

[...]

۳۰ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۰ - بر مزار سلطان محمود علیه الرحمه

 

خیزد از دل ناله ها بی اختیار

آه ! آن شهری که اینجا بود پار

آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست

آن شکوه و فال و فر افسانه ایست

گنبدی ، در طوف او چرخ برین

[...]

۱۷ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۱ - مناجات مرد شوریده در ویرانهٔ غزنی

 

لاله بهر یک شعاع آفتاب

دارد اندر شاخ چندین پیچ و تاب

چون بهار او را کند عریان و فاش

گویدش جز یک نفس اینجا مباش

هر دو آمد یکدگر را ساز و برگ

[...]

۲۳ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۳ - بر مزار حضرت احمد شاه باباعلیه الرحمه مؤسس ملت افغانیه

 

تربت آن خسرو روشن ضمیر

از ضمیرش ملتی صورت پذیر

گنبد او را حرم داند سپهر

با فروغ از طوف او سیمای مهر

مثل فاتح آن امیر صف شکن

[...]

۱۵ بیت
اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۴ - خطاب به پادشاه اسلام اعلیحضرت ظاهر شاه «ایده‘ الله بنصره»

 

ای قبای پادشاهی بر تو راست

سایهٔ تو خاک ما را کیمیاست

خسروی را از وجود تو عیار

سطوت تو ملک و دولت را حصار

از تو ای سرمایهٔ فتح و ظفر

[...]

۷۴ بیت
اقبال لاهوری