فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
صفاهان بد چو اندامی شکسته
شکست از فر او گردید بسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
زِ هَشتُم چرخ «هُرمُزدِ» خُّجَسته
وزیرش بود؛ دل در مِهر بسته.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
چنان چون بود شهرو دلشکسته
لب از گفتار بسته دم گسسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
به سان پیل مست از بند جسته
ز خشم پیلبانان دلش خسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
چو اندر گَرد شد دیدار بسته
برادر را برادر کرد خسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
درنگی گشته و ایمن نشسته
طناب خیمه را بر کوه بسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
ترازو را همه رشته گسسته
دو پله مانده و شاهین شکسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
زنی دیگر به زنجیری ببسته
به پیشش مرد بر زانو نشسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
یکی بر کرسی سیمین نشسته
ستوری پیش او از بند رسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
چو رامین شد به بند مهر بسته
امید اندر دل خسته شکسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
میان خاک و خاکستر نشسته
شخوده لاله و سنبل گسسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
به طفل خرد مانم دل شکسته
هم از مادر هم از دایه گسسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
به شاخ مُرد مانم نغز رسته
قضای آسمان او را شکسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
چو یک ساعت زبانش بود بسته
دل اندر بر، شکسته دم گسسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
به مهر اندر بود چون گور خسته
دل و جانش به بند مهر بسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
چو بد دل بود ویس دل شکسته
ز جان آرام و از دل خون گسسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
کجا از روی رامین شد گسسته
برو دیدار رامین گشت بسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس
همه کار جهان در دل شکسته
دل از کام و لبان از خنده بسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
گشاده دل به کام و در ببسته
به مِیْ گرد از رخان خویش شسته
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
خوشا ویسا به کام دل نشسته
امید اندر دل موبد شکسته