فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
به ترتیب آنچه به بد باز پس ماند
طبیعت اعتدال از پیش میراند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
همی تا آب جیحون را ز پس ماند
دوصد جیحون ز خون دشمنان راند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
به گاه رفتن او را پیش خود خواند
ز گنج مهر بر وی گوهر افشاند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
نه هر کس آن زبان نیکو بخواند
و گر خواند همی معنی نداند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
نه زان گونه که در خانه بماند
بجز قایل مرو را کس نخواند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد
به تنهایی، مَر او را پیشِ خود خوانْد.
به سانِ ماهِ نو، بر گاه بِنْشانْد.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس
خجسته نام یزدان را فروخواند.
بسی زرّ و بسی گوهر برافشاند.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
چو شهرو نامه بگشاد و فروخواند
چو پی کرده خری در گل فروماند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
دبیرش را همانگه پیش خود خواند
سخنهای چو زهر از دل برافشاند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
چنان بشتاب لشکر را همی راند
که باد اندر هوا زو باز پس ماند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
تو گفتی گوز بر گنبد همی شاند
و یا در بادیه کشتی همی راند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
به گفتاری که چون عاشق بخواند
به درد دل ز دیده خون چکاند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
خرد باشد که زشت از خوب داند
چو مهر آید خرد در دل نماند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
چو در دامش فگند و کام دل راند
ز ترس ایمن ببود و آز بنشاند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
هنرهای بزرگ و نیک داند
به فرخ بخت ویرو نیک ماند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
و گر تیغ تو از من جان ستاند
مرا این نام جاویدان بماند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
هزاران سال اگر رامین بماند
که دل دارد که جان من ستاند؟
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد
چو شاه آن پاسخ دلگیر برخواند
از آن پاسخ به کار خویش درماند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
بیا تا پیش ازین کاومان بخواند
ورا این راستی در دل بماند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
کجا عاشق به مرد مست ماند
که در مستی غم و شادی نداند