فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
جهان او راست میدارد به شادی
کِه و مِه را همی بخشد به رادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
روان گشتی گر او فرمان بدادی
که زُفت و بددل از مادر نزادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
قرین جان او پاکی و شادی
ندیم طبع او نیکی و رادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس
به من دادی ورا آنگه که زادی،
سزای دخترت چیزی ندادی.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس
چو برخیزد ز خواب بامدادی،
ز من خواهد حریرِ اسْتاربادی.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
به من تو ویس را آنگاه دادی
که تا سی سال دیگر دخت زادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
ز هنجار خرد دور اوفتادی
چو رفتی دخت نازاده بدادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
تو این دختر به فرّ من بزادی
چرا اکنون به دیگر جفت دادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
گهی در چاه وسواس اوفتادی
گهی دل را به دانش پند دادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۲ - رسیدن شاه موبد به مرو با ویس و جشن عروسى
نه لب را بر سخن گفتن گشادی
نه مر گوینده را پاسخ بدادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
بنفشه برچدی هر بامدادی
به یاد زلف او بر دل نهادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
ز جان خویش بندی بر گشادی
بیاوردی و بر جانم نهادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
بر آمد ناگهان یک روز بادی
مرا بنمود روی حور زادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
ندیده هیچ مردی از تو شادی
که تا امروز تن کس را ندادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
ز جام می همی بارید شادی
چو از مستی جوانمردی و رادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
بدو گفت ای بهشت کام و شادی
به تو یزدان نموده اوستادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
ندانم تو بدو چون او فتادی
به مهر او را دل از بهر چه دادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان
ازیشان خود تو از جمشید زادی
تو نیز آن گوهرت بر باد دادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
ترا بی من بزرگی باد و رادی
مرا بی تو درستی باد و شادی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
نه باجی بر یکی کشور نهادی
نه شهری را به پیروزی گشادی