شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ
گذار آرد مَهِ من گاهگاه از اشتباه اینجا
فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا
مگر رَه گم کند کو را گذار افتد به ما یارب
فراوان کن گذارِ آن مَهِ گمکردهراه اینجا
کُلَه جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات
علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳ - غزاله صبا
به چشمک این همه مژگان به هم مزن یارا
که این دو فتنه به هم میزنند دنیا را
چه شعبده است که در چشمکان آبی تو
نهفتهاند شب ماهتاب دریا را
تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴ - هفتاد سالگی
سنین عمر به هفتاد میرسد ما را
خدای من که به فریاد میرسد ما را
گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند
دگر چه فایده از یاد میرسد ما را
حدیث قصه سهراب و نوشداروی او
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵ - ارباب زمستان
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کَند ما یکلاقبایان را
رهِ ماتمسرای ما ندانم از که میپرسد
زمستانی که نشناسد درِ دولتسرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب میآید
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶ - داغ لاله
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷ - طور تجلی
شب به هم درشکند زلف چلیپایی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را
گر از آن طور تجلی به چراغی برسی
موسی دل طلب و سینه سینایی را
گر به آیینه سیماب سحر رشک بری
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸ - در راه زندگانی
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کرده را مانم
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰ - ناکامیها
زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
مستم از ساغر خون جگر آشامیها
بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
شادکامم دگر از الفت ناکامیها
بخت برگشته ما خیره سری آغازید
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱ - دریاچه اشک
طبعم از لعل تو آموخت درافشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گلافشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشکم تابی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲ - آشیان عنقا
زین همرهان همراز من تنها تویی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
یارب که از دریادلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا
ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳ - سوز و ساز
باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
ساز در دست تو سوز دل من می گوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
مرغ دل در قفس سینه من می نالد
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴ - ساز حبیب
صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب
چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب
به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر
چو در ولایت غربت دو همزبان غریب
روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵ - نقش حقایق
ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت
وی جام بلورین که خورد باده نابت
خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر
از خواب برآرم که نبینند به خوابت
ای شمع که با شعله دل غرقه به اشکی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶ - مرغ زخمی
ای جگر گوشه کیست دمسازت
با جگر حرف میزند سازت
تار و پودم در اهتزاز آرد
سیم ساز ترانهپردازت
حیف نای فرشتگانم نیست
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷ - دل درویش نوازت
ای چشم خمارین، تو و افسانه نازت
وی زلف کمندین، من و شبهای درازت
شبها منم و چشمک محزون ثریا
با اشک غم و زمزمه راز و نیازت
بازآمدی ای شمع که با جمع نسازی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸ - خودپرستی خداپرستی
تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمهٔ خورشید خاور است
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
آتش مزن به خرمن دلها که تخت جم
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹ - دیدار آشنا
ماهم که هالهای به رخ از دود آهش است
دائم گرفته چون دل من روی ماهش است
دیگر نگاه وصف بهاری نمیکند
شرح خزان دل به زبان نگاهش است
دیدم نهان فرشتهٔ شرم و عفاف او
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰ - بر سر خاک ایرج
ایرجا سر بِدَرآور که امیر آمده است
چه امیری که به عشق تو اسیر آمده است
چون فرستاده سیمرغ به سهراب دلیر
نوشداروست ولی حیف که دیر آمده است
گوئی از چشم نظرباز تو بی پروا نیست
[...]