گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۲

 

شد دل من خون ز داغ هجر او یارب کیش

بینم و از دیده و دل آورم نقل و میش

دی به ره بود او روان و من فتادم بر زمین

می شد او چون آفتاب و من چو سایه از پیش

شرح روزنها که از تیر تو دارد سینه ام

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۰

 

گه گه نظری باز مدار از من درویش

چون منعم بخشنده به در یوزه درویش

ما را دل صد پاره و لعلت نمک آلود

مشمار که تا روز اجل به شود این ریش

حسن تو فزون باد و جفای تو فزون تر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - (اندرز پدر به پسر)

 

خاص کن آن را که خرد هست پیش

راه مده بی خبران را به خویش

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - (وداع پدر و پسر )

 

خسته پدر از دل پرخون و ریش

دست در آورد به دلبند خویش

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - در وصف کشتی هندی

 

آب از آن غلغل ز اندازه بیش

گرد نمی‌گشت به گرد آب خویش

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۳ - در وصف جویدن «پان در هند»

 

گر چه که آبش به نوی هست بیش

کهنه شود بیش کند آب خویش

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۴ - صفت زنان مطربهٔ هندی

 

ناوک‌شان چون شده بیرون زکیش

دیده سپر کرده سیاهی خویش

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۴ - صفت زنان مطربهٔ هندی

 

از کف خود آئینهٔ بنهاده پیش

دیده رخ خود به کف دست خویش

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۴ - صفت زنان مطربهٔ هندی

 

سینه بسی خستهٔ و دل کرده ریش

هر نفس از تیزی آوازه خویش

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - حکمت و اخلاق

 

چند کشی پیش ملک دست پیش

تات زکاتی دهد از ملک خویش

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۵