شد دل من خون ز داغ هجر او یارب کیش
بینم و از دیده و دل آورم نقل و میش
دی به ره بود او روان و من فتادم بر زمین
می شد او چون آفتاب و من چو سایه از پیش
شرح روزنها که از تیر تو دارد سینه ام
تا بگوید پیش تو بنواز یک دم چون نیش
تا ز تاب عارضش خلقی بسوزد هر زمان
می زند بر آتش رخسار او آب خویش
آنکه بر خاک درت لاف از گدایی می زند
کی به پیش چشم آید شاهی روم و ریش؟
راه عشق این است اگر، بسیار خسرو را هنوز
ره بباید کرد تا وادی درین منزل طیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دلتنگی و غم ناشی از جدایی معشوقش سخن میگوید. او از درد و رنجی که به خاطر دوری معشوقش متحمل میشود، مینالد و تصویر روشنی از احساساتش را به نمایش میگذارد. شاعر احساس میکند که معشوقش مانند آفتاب درخشان است و او چون سایهای در برابرش قرار دارد. او همچنین به عشق و راه دشواری که باید برای رسیدن به معشوق طی کند، اشاره میکند و به نوعی از مبارزه و فداکاری در عشق سخن میگوید. در نهایت، شعر نشاندهندهی آرزو و نیاز عمیق او به وصال معشوق است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر جدایی او پر از درد و غم شده است. ای کاش روزی بتوانم او را ببینم و از دل و چشمانم داستان و یاد و خاطراتش را بازگو کنم.
هوش مصنوعی: روزی او در مسیر حرکت کرد و من به زمین افتادم. او همچون خورشید میدرخشید و من مانند سایه از او دور شدم.
هوش مصنوعی: سینهام پر از درد و غم است و میخواهد بگوید که با یک نوازی کوچک از تو، این احساسات را تسکین بدهی.
هوش مصنوعی: هر زمان که زیبایی و جذابیت چهرهاش دلهای مردم را میسوزاند، او با ریختن آب روی صورتش سعی میکند آتش آن زیبایی را خاموش کند.
هوش مصنوعی: کسی که در برابر در تو خود را نیازمند معرفی میکند و به فقر خود فخر میفروشد، آیا میتواند در برابر چشمان من، به شاهی که ریش دارد، بیاید؟
هوش مصنوعی: راه عشق این است که باید سفر کرد و تلاش نمود، حتی اگر خسرو هنوز در این مسیر قدم گذاشته باشد و باید به سوی سرزمینهای ناشناخته پیش رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش دیدم ماه را مانند پیکی تیز رو
زهره با بر بط خرامان از پس و قاصد ز پیش
گفتم این تعجیل بهر چیست گفتا فرصت است
کین زمان بهرام و کیوانرا ز ما کندست نیش
سعد قاضی را ز بهر خطبه خواندن میبرم
[...]
گر سر ترک کلاه فقر داری ای فقیر
چار ترکت باید اول تا رود کارت ز پیش
ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک جاه
ترک ثالث ترک راحت ترک رابع ترک خویش
ای تو را قدر و جلال از چرخ ذی قدرت زیاد
وی تو را جود و نوال از بجر گوهرپاش بیش
در زمان چون تو سلطانی که اخراجات من
بیتعلل میدهد از مخزن احسان خویش
از برای آن زمین کز من به جان شد منتقل
[...]
ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش
خون چون من بیکسی آسان توان بردن ز پیش
هست بیش از طاقت من بار اندوه فراق
بیش ازین طاقت ندارم گفتهام سد بار بیش
ناوکت گفتم زدل بگذشت رنجیدی به جان
[...]
میگذاری تابکی بهر اجابت دست پیش
کن خراب ارکان ظلم ظالمان کفر کیش
سینه ما را مکن زین بیشتر از غصه ریش
چشم ما بهر خدا روشن کن از دیدار خویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.