گه گه نظری باز مدار از من درویش
چون منعم بخشنده به در یوزه درویش
ما را دل صد پاره و لعلت نمک آلود
مشمار که تا روز اجل به شود این ریش
حسن تو فزون باد و جفای تو فزون تر
تا درد دل خسته من کم نشود بیش
جانا، مکش اکنونم ازان شیوه که دانی
کان صبر نمانده ست که می کردم ازین پیش
خوش باش که آن غمزه خون ریز تو ما را
چندان نگزارد که گشایی تو سر کیش
ایمن ز خیال تو نیم با همه پرسش
قصاب نه از مهر کند تربیت میش
ساقی منگر توبه، قدح بر سر من ریز
تا غرقه شود این خرد مصلحت اندیش
ایمان من اندر شکن زلف بتان شد
کافر کندم دل که اگر گردم ازین کیش
ای آن که زنی طعنه به خسرو ز پی عشق
تو فارغی از درد که من خوردم ازین نیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد درد و رنج عاشقانه است. شاعر از محبوبش میخواهد که به او توجهی کند، اما در عین حال از جفای او مینالد که بر درد دلش میافزاید. او احساس میکند که صبرش تمام شده و دیگر نمیتواند تحمل کند. شاعر به تمایلات و آرزوهای ناامیدکنندهای اشاره میکند که عشقش برایش به ارمغان آورده، و از محبوبش میخواهد که در حال نابودیاش، حداقل رحمی کند. او همچنین به او هشدار میدهد که رفتار بیرحمانهاش میتواند داشتههای او را از بین ببرد و او را به کفر و بیایمانی بکشاند. شاعر در نهایت از درد بیپایانی میگوید که عشق برایش به ارمغان آورده و در عین حال از محبوبش با طعنهای از سر عشق یاد میکند.
هوش مصنوعی: گاهی نگاهی به من درویش بینداز که هم چون بندهای در بارگاه بخشندهای بزرگ حضور دارم.
هوش مصنوعی: دل ما را به خاطر درد و غمهایش دستکم نگیر، زیرا تا زمانی که به پایان عمر نرسیدهایم، زخمهای ما ترمیم خواهند شد و بهبود پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: زیبایی تو بیشتر است و بیمهریات بیشتر؛ تا اینکه درد دل خستهام کم نشود و بیشتر نشود.
هوش مصنوعی: عزیزم، اکنون مرا با آن روش خود نران که دیگر صبر و تحملی برایم نمانده است؛ صبر میکردم اما حالا دیگر توان ادامه ندارم.
هوش مصنوعی: شاد باش، زیرا آن ناز و فریبندگی تو برای ما چنان تأثیرگذار است که اگر روزی به راستی بر خودت مسلط شوی، به زودی بر دین و مذهب ما تاثیر میگذاری.
هوش مصنوعی: من در خیال تو آسودهام، اما بازار پرسشها پر ازدحام است و قصاب نه از عشق، بلکه بر اساس نیازش، میش را تربیت میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به توبه من نگاه نکن، تا لیوان را بر سر من بریزی و بگذار که این فکر خردمندانه و مصلحتجویانهام در آب بماند.
هوش مصنوعی: ایمان من در بین زلفهای معشوق، به کفر تبدیل شده است. من دل خود را رها میکنم؛ چرا که اگر از این راه دور شوم، احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خسرو طعنه میزنی، به خاطر عشقت، از تمام درد و رنجهایی که من از این زخمها کشیدهام، بیخبر و بیتوجه هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کژدم زلف تو زده بر دل من نیش
وز ضربت آن نیش دل نازک من ریش
آنجا که بود انجمن لشکر خوبان
نام تو بود اول ناز تو بیش
چون من شود آخر به غم عشق گرفتار
[...]
آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش
از ضربت آن زخم دل نازک من ریش
آنجا که بود انجمن لشگر خوبان
نام تو بود اول و پای تو بود پیش
بنگر که همی با من و با تو چکند چرخ
[...]
ماییم به پای تو در افکنده سر خویش
وز غایت تقصیر سرانداخته در پیش
انداخت مرا چشم کماندار تو چون تیر
زان پس که برآورد به دست خودم از کیش
ای بسته به قصد من درویش میان را
[...]
آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش
خون گشت به آزردن او جان و دل ریش
ای دل تو غم اشک روان خور نه غم جان
از آمدنی فکر کن از رقته میندیش
خواهم که ز کیش تو شوم کشته به تیری
[...]
تا شد سپر بلایش دل درویش
هر لحظه رسد زخم دگر برجگر ریش
پیوسته بشمشیر جفا یار ستمکار
بی رحم زند بردل بیچاره من ریش
گویی که رسد بر دل و جان مرهم تازه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.