امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۰ - جدائی افگندن تیغ زبان بد گویان میان عاشق و معشوق، و روان شدن دول رانی از خانهٔ دولت سوی کشک لعل، و در فراق خضر خان، از دود آه، کوشک لعل را سیاه گردانیدن
مرا باید دو صد جان وفاجوی
که هر جانی ببندم در یکی موی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۳ - صفت شب سیاه هجران، که خضرخان را در کوشک جهان نمای جهان غم نمود، و دولرانی در قصر لعل غرق خوناب بود، و افروخته شدن شمع مراد آن دو محترق هم از آتش دل ایشان، و روشنائی در کار ایشان پدید گشتن
گهی بر چهره میکرد از مژه خوی
به جای غازه خون میراند بر روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
درون شد چون به خلوت گاه دل جوی
دویده چار گشتش روی در روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
به فیروزی دو ماهی باش ز آن سوی
که تا فیروزه چرخ آرد بتو روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
پس از روی خرد شد مصلحت جوی
برون داد آنچه داد از مصلحت روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
چو شه سایه بیندازد بران سوی
نهادم سر بهر چه آید برین روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۸ - کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
گلی کز وی چکید از قطرهای خوی
فشاندی، خون خود، صد بنده به روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۸ - کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
فراوان یاد دارد، چرخ بد خوی
فرامش گشتگان، زینسان، بهر کوی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۹ - بخشیدن برکت و یمن، فرزند یمینالدین مبارک را، ازین پند نامه میمون، تا در نقش این پند فرو شود، و از بند نفس بیرون آید!
عجوزی کاو کند گلگونه بر روی
چو توسن ز اشتر، از وی رم خورد شوی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۹ - بخشیدن برکت و یمن، فرزند یمینالدین مبارک را، ازین پند نامه میمون، تا در نقش این پند فرو شود، و از بند نفس بیرون آید!
گلابی کاید از گلهای خود روی
نه در خورد دل مردم دهد بوی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۷ - حدیث عهد و پیمان لشکر غازی، که در کام نهنگ اندر روند و دیدهٔ اژدر!
چو بشنید این سخن کامد بران سوی
نه لشکر، بلکه دریای زمین شوی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
مایهٔ مهراند ولی کینهجوی
دشمن جانند ولی دوست روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در فضیلت عشق
نئی کم زان زن هندو در نیکوی
که خود را زنده سوزد بر سر شوی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۸ - رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه
دوید آزاد سر وی شد خبر جوی
ازان بیگانگان آشنا روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۹ - بردن شکر خسرو را به خانهٔ خویش به مهمانی
به صد خواهشگری شهرا پریروی
به عشرتگاه خود شد میهمان جوی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۱ - خبر یافتن شیرین از عقد کردن خسرو شکر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد
همی شد در نظاره جوی در جوی
نظر می کرد در وی موی در موی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - جوی کندن فرهاد به دستور شیرین در کوه بیستون
به نظاره شدی گه گه پریروی
نشستی یک زمانی بر لب جوی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رفتن خسرو پیش فرهاد و مناظرهٔ ایشان
تماشا کرد لختی بر لب جوی
بدید آن سنگها را روی در روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رفتن خسرو پیش فرهاد و مناظرهٔ ایشان
بگفت از دوریش چونی درین سوی
بگفتا مردم از غم دور از آن روی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رسیدن خبر مرگ فرهاد به شیرین و زاری او
عجوز فتنه باوی روی در روی
درون رفته به شکر موی در موی