گنجور

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » انتقاد از انجمن همت

 

باز بر شاخسار حیله و فن

انجمن کرده‌اند زاغ و زعن

زاغ خفته در آشیان هزار

خار رسته به جایگاه سمن

بلبلان را شکسته بال نشاط

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » ترانهٔ ملی

 

دوشینه ز رنج دهر بدخواه

رفتم سوی بوستان نهانی

تا وارهم از خمار جانکاه

در لطف و هوای بوستانی

دیدم گل‌های نغز و دلخواه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » منقبت

 

باز در جلوه گری شد صنمی جلوه گری

دلبری پرده‌نشین شاهدکی پرده دری

با خبر از همه وز عاشق خود بی‌خبری

نکند در دل او نالهٔ عاشق اثری

هیچ با ما دل او را سر احسان نبود

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » انتقاد از دولت

 

یاران روش دگر گرفتند

وز ما دل و دیده برگرفتند

از مسلک ما شدند دلگیر

پس مسلک خوبتر گرفتند

در سایهٔ طبع اعتدالی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » انتقاد از اوضاع خراسان

 

اندرین شهر پدید آمده مادامی چند

بسته بر پای دل خستهٔ ما، دامی چند

گشته ایام به کام دل ناکامی چند

بعد از این ما و سر زلف گل‌اندامی چند

فتنه در شهر فزون است‌، به ما کاری نیست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » ناصر الملک

 

نایب شه چون زگیتی رخت بست

ناصرالملک آمد و جایش نشست

ظاهرا گفتند جمعی کم خرد

بعد جاهل عالمی برجای هست

گفتیم کاین مرد جبان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » توپ روس

 

اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است

ماه ربیع نیست که ماه محرم است

گر باد نوبهار وزد اندرین ربیع

همچون محرم‌ از چه‌ جهان غرق‌ ماتم‌ است

در عاشر محرم اگرکشته شد حسین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » شب قدر

 

ای شب قدر و ای خزانهٔ اجر

و سلام علیک حتی‌الفجر

رخ خوبت بناکنندهٔ وصل

سر زلفت فناکنندهٔ هجر

دل پاکت زلال چشمهٔ فیض

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » مجلس سوم

 

در مجلس به فرخی وا شد

آنچه گم گشته بود پیدا شد

شید رخشان عدل طالع گشت

دیو دژخیم ظلم رسوا شد

بیرق اعتساف ساقط گشت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » خویش را احیا کنید

 

ای سفیهان بهرِ خود هم اندکی غوغا کنید

حال خود را دیده‌، واغوثا و واویلا کنید

کیسه‌های خالی خود را دهید آخر تکان

پس تکانی خورده دزدِ خویش را پیدا کنید

تا به کی با این لباسِ ژنده می‌ریزید اشک

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » شب زمستان

 

شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید

ابر، فرش برف‌ریزه بر سر یخ گسترید

لشگر تاریکی و سرما به شهر اندر دوید

در عزاگاه یتیمان‌، پردهٔ ماتم کشید

خاک‌، یخ بست و عزاکردند سر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » در رثاء جمیل صدقی‌الذهاوی

 

دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست

نی خطا گفتم که شرق از نیل تا سیحون گریست

اشک‌ربزان شد عراق از ماتم فرزند خویش

همچو یونان کز غم هجران افلاطون گریست

زبن بلای عام یعنی مرگ سلطان سخن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » نکیر و منکر

 

چون فروبردند نعشم را به گور

خاک افشاندند و زان گشتند دور

ناگهان آواز پایی سهمناک

کردگوشم را خبر از راه دور

من بسان خفته زان آواز پای

[...]

ملک‌الشعرا بهار