گنجور

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۹۴ - فی بیان قوله علیه السلام رب تال للقرآن و القرآن یلعنه

 

رب تال یفوه بالقرآن

و هو یفضی به الی الخذلان

خواجه را نیست جز تلاوت کار

لیکن آن طرد و لعنت آرد بار

لعنت است اینکه بهر لهجه و صوت

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۲ - رحم اللاه مرئا عرف قدره و لم یتجاوز طوره

 

فرخ آن کس که وار خود بشناخت

کار خود را به وار خود پرداخت

شد به حکمت بلند آوازه

گام بیرون نزد ز اندازه

متقارب نهاد در ره گام

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۱۲ - اشارت به وجود ملائکه

 

زانچه از علم آمده به عیان

صنف اول صف ملائکه دان

بندگانند جمله فرمانبر

ناکشیده به کفر و عصیان سر

متصف نی به مادگی و نری

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۷ - اشارت به معنی آنچه رسول صلی الله و علیه و سلم فرموده است که الدنیا ملعونة و ملعون ما فیها الا ذکر الله سبحانه

 

هست قول نبی که دنیی دون

وانچه جز ذکر ایزد بیچون

داخل اوست جمله ملعونند

وز نظرگاه قرب بیرونند

هر که پیوند ساخت با ملعون

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۱ - قصه تحفه مغنیه

 

تاجری می گذشت در بغداد

رهگذارش به خان برده فتاد

زان طرف بانگی آمدش در گوش

که همی گفت مرد برده فروش

کو حریفی مقامر و چالاک

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۹ - حکایت پیر دهقان و خم پر خوشه گندم یافتن وی و تفحص نمودن پادشاه که آن در کدام تاریخ بوده است

 

در زمان گذشته دهقانی

گاو می راند گرد ویرانی

ناگهان آلت زراعت او

بر زمین شد فرو در آن تک و پو

آشکارا شد از زمین یک خم

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۵۰ - حکایت منت نهادن سفله بازاری با عارف از لباس ذل طمع عاری

 

عارفی بود در زمین هری

نام او سکه نگین هری

همتش دست در خدای زده

بر همه خلق پشت پای زده

یکی از سفلگان بازاری

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۷۶ - عقد بیست و سیم در حیا که محافظت ظاهر و باطن است از مخالفت احکام الهی به سبب مراقبه نظر حق سبحانه و تعالی

 

ای برافکنده ز رخ ستر حیا

هیچ ازین کار حیا نیست تو را

خیره چشمی چه کنی اختروار

همچو خورشید حیایی پیش آر

دل تو مزرعه تخم وفاست

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۴۰ - حکایت شخصی که زمین خرید و در آنجا گنجی یافت، برنداشت که از آن فروشنده است و فروشنده قبول نکرد که من زمین را و هر چه در وی بوده فروخته ام

 

شنیدم که در عهد نوشیروان

که گیتی چو تن بود و عدلش روان

چنان عدل در مغز جان ها نشست

که هنگامه ظالمان برشکست

فقیری در این عرصه جایی نداشت

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۴۱ - داستان کاغذ نوشتن مادر اسکندر و جواهر حکمت در آن پیچیدن و به اسکندر فرستادن

 

سکندر که صیتش جهان را گرفت

بسیط زمین و زمان را گرفت

چو گرد جهان گشتن آغاز کرد

به کشورگشایی سفر ساز کرد

ز دیدار او مادرش ماند باز

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۵۶ - داستان وفات اسکندر و ندبه حکیمان بر وی

 

سکندر چو زد از وصیت نفس

ز عالم نصیبش همان بود و بس

شد انفاس او با وصیت تمام

به ملک دگر تافت عزمش زمام

برفت او و ما هم بخواهیم رفت

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱

 

درین صحیفه چو آغاز کردم املا را

گرفتم از همه اولیٰ ثنای مولیٰ را

زهر چه هست طریق ثنای او اولیٖ ست

به پای صدق سپردم طریق اولیٰ را

مقدری که به صنع بدیع خود پوشید

[...]

۲۲ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

چیست آن شاهد سفید عذار

رو برهنه روان به هر بازار

بس که بر وی رسیده کوب ز دهر

مانده بر پشت و روی او آثار

صورت اوبافضل الاشکال

[...]

۲۲ بیت
جامی