گنجور

 
جامی

زانچه از علم آمده به عیان

صنف اول صف ملائکه دان

بندگانند جمله فرمانبر

ناکشیده به کفر و عصیان سر

متصف نی به مادگی و نری

وز زناشوهری همیشه بری

همه از وصمت عناد مصون

مستقر در مقام لایعصون

بعضی اندر شهود حق دایم

در جمال و کمال او هایم

بی خبر زانکه در نشیمن بود

عالمی هست و آدمی موجود

دیده بر غیر حق نیندازند

با خود و غیر خود نپردازند

قسم دیگر مدبر اشباح

متصرف در آن صباح و رواح

کرده هر یک به موجب تقدیر

در هیاکل تصرف و تدبیر

گردش آسمان از ایشان است

جنبش جسم و جان از ایشان است

نفتد قطره ای نم باران

ز ابر بر شهر و دشت و کهساران

که نه با آن فرشته ای آید

کش بر آنجا برد که می باید

ندمد برگ تازه ای از شاخ

در چمن ها و بیشه های فراخ

که نه جمعی فرشته را به مثل

باشد اندر وجود آن مدخل

از ملایک چهار مشهورند

که به اسماء خویش مذکورند

وحی تنزیل کار جبریل است

نفخ در صور از سرافیل است

کافل رزقهاست میکائیل

قابض روحهاست عزرائیل

چار دیگر موکل بشرند

که نویسندگان خیر و شرند

دو به روزند با وی و دو به شام

بر یمین و یسار کرده مقام

کاتب الخیر آن یکی ز یمین

شر و عصیان رقم زند دومین

می توانند پیش چشم بشر

که نمایند خویش را به صور

خاصه در چشم هادیان سبل

از اولواالعزم و انبیا و رسل