گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

 

وقت رندی خوش که کام از موسم گل برگرفت

دامن سجاده را داد از کف و ساغر گرفت

رهن می کردم ردایی را که ننگ دوش بود

وقت مشرب خوش که این بارم ز گردن برگرفت

می شود از همدگر روشن چراغ حسن و عشق

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۹

 

از تب رشک تو خورشید هلالی شده است

طوبی از غیرت سرو تو خلالی شده است

(خون ما گرچه حرام است چو می، خوردن آن

پیش این سنگدلان آب حلالی شده است)

آفتاب سخنش گرد جهان می گردد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۴

 

هر که باریک شد از فکر، توانایی یافت

هر که افتاد ز پا، پنجه گیرایی یافت

بی تعلق گذر از عالم (و) جاویدان باش

هر که چون مهر بدر رفت مسیحایی یافت (کذا)

دیده مگشای که در بحر پر آشوب جهان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۷

 

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست

امید ما به نماز نکرده بیشترست

به گرمی جگر ما دل که خواهد سوخت؟

درین بساط که خورشید آتشین جگرم

شرر به آتش و شبنم به بوستان برگشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۴

 

ز اشک، دیده تاریک شمع نورانی است

دهان پسته پر از خون دل ز خندانی است

به آب تیغ توان شست تا ز هستی دست

به آب خضر تسلی شدن گرانجانی است

بود ز آب و زمین بی نیاز، حاصل ما

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۴

 

دردمندی کرد بر من شربت دیدار تلخ

قند باشد در دهان مردم بیمار تلخ

می کشد از لطف عاشق تلخی زهر عتاب

باده شیرین بود در مشرب خمار تلخ

تلختر باشد رهین منت سوزن شدن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۵

 

عشق بالا دست وجان بیقرارم داده اند

ساغر لبریز و دست رعشه دارم داده اند

آفتاب عالم افروزم که از بیم گزند

نیل چشم زخم ازین نیلی حصارم داده اند

از سر هر خار صد زخم نمایان خورده ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۲

 

به ذوقی تکیه بر شمشیر جسم لاغرم دارد

که شبنم در کنار گل حسد بر بسترم دارد

به دریای پر از شور حوادث آن صبورم من

که بی آرامی دریا خطر از لنگرم دارد

ندارد بزم جانان محرمی محرومتر از من

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۱

 

تمنا از دل اهل هوس بیرون نمی آید

که حرص شهد از جان مگس بیرون نمی آید

به مرگ از قید تن، تن پروران را نیست آزادی

که مرغ بی پر و بال از قفس بیرون نمی آیی

زخط کوتاه شد از کوی او پای هوسناکان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۲

 

از ملامت دل روشن گهران شاد شود

دیو در شیشه این جمع پریزاد شود

دشمنان گر ز پریشانی من خوشوقتند

چه ازین به که دلی چند ز من شاد شود؟

در بیابان طلب گر نفسی راست کنم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴۱

 

دماغ سوختگان را شراب تازه کند

زمین تشنه جگر را سحاب تازه کند

ستاره سوختگان باغ دلگشای همند

که مغز سوخته بوی کباب تازه کند

اگر بهار کند سبز تخم سوخته را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴۲

 

کجا مرا می گلگون دماغ تازه کند

که تخم سوخته را ابر داغ تازه کن

کجاست سوختگان را دماغ خودسازی

به ناخن دگران لاله داغ تازه کند

درین بهار که صد جامه خار گردانید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴۳

 

کسی برون سرازین بحربیکرانه کند

که سربه اره پشت نهنگ شانه

زمانه روی گل سرخ را بر آتش داشت

سزای آن که شکرخند بیغمانه کند

ز جوش گل نفس غنچه پردگی شده است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷۵

 

سری که خالی از اندیشه محال شود

ز فیض عشق پریخانه خیال شود

به حسن ساخته زنهار اعتماد مکن

که در دو هفته مه چارده هلال شود

به جلوه ای زتو چون چشم ما شود خرسند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۰

 

سودا کدورت از دیوانه می برد

از تیغ برق زنگ سیه خانه می بردا

در هیچ جا غریب نباشد خداشناس

عارف حضور کعبه ز بتخانه می برد

مرغی که شد ز دام تو آزاد در بهشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶۵

 

دل آب گشت وتربیت دانه ای نکرد

این شمع مرد و گریه مستانه ای نکرد

هرگز چو زلف ماتمیان دست روزگار

سررشته امید مرا شانه ای نکرد

سالک به تازیانه شوق از جهان گذشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲۲

 

طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند

صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند

چون ریشه درخت که ماند به جای خویش

شد زندگی وطول امل برقرار ماند

ناخن نزد کسی به دل سر به مهر ما

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴۵

 

هر جا حدیث خامه من بر زبان رود

بلبل چو بیضه در بغل آشیان رود

مرغ ز دام جسته ز دل دانه می خورد

آدم دگر چرا به ریاض جنان رود

هر شاخ گل خدنگ به خون آب داده ای است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵۶

 

چینی اگر ز سنبل زلف تو وا شود

خون از دماغ مشک روان درختا شود

صد پیرهن عرق کند از شرم، ماه مصر

یک عقده گر ز بند قبای تو وا شود

این شیوه ها که من زمیان تو دیده ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵۸

 

از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود

خامش چراغ ماه به دامان کجا شود

از آب شور تشنه شود بیقرارتر

سیراب بوسه از لب جانان کجا شود

خلوت دعای جوشن حسن برهنه روست

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲