گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱

 

چه خوش باشد دلا کز عشق یار مهربان میری

شراب شوق او در کام و نامش در زبان میری

چو با تو شاد بنشیند ز هر چت هست برخیزی

چو از رخ پرده برگیرد به پیشش شادمان میری

چو عمر جاودان خواهی به روی او بر افشان جان

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲

 

چو برقع از رخ زیبای خود براندازی

بگو نظارگیان را صلای جانبازی

ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی

که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی

نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳

 

از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی

که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی

روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم

چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟

در سرم نیست به جز دیدن تو سودایی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴

 

نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی

دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم خوار من گردی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵

 

خوشا دردی که درمانش تو باشی

خوشا راهی که پایانش تو باشی

خوشا چشمی که رخسار تو بیند

خوشا ملکی که سلطانش تو باشی

خوشا آن دل که دلدارش تو گردی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

چه خوش باشد! که دلدارم تو باشی

ندیم و مونس و یارم تو باشی

دل پر درد را درمان تو سازی

شفای جان بیمارم تو باشی

ز شادی در همه عالم نگنجم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷

 

الا قم، واغتنم یوم التلاقی

و در بالکاس وارفق بالرفاقی

بده جامی و بشکن توبهٔ من

خلاصم ده ازین زهد نفاقی

مشعشعة اذا اسکرت منها

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸

 

اندوهگنی چرا؟ عراقی

مانا که ز جفت خویش طاقی

غمگین مگر از فراق یاری؟

شوریده مگر ز اشتیاقی؟

خون خور، که درین سرای پر غم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

فمالی لم اطا سبع الطباقی

و لم اصعد علی اعلی المراقی

چرا خربندهٔ دجال باشم؟

چو کردم با مسیحا هم وثاقی

علی اعلی المعارج و المعالی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

لقد فاح الربیع و دار ساقی

وهب نسیم روضات العراق

صبا بوی عراق آورد گویی

که خوش گشت از نسیم او عراقی

الا یا حبذا! نفحات ارض

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱

 

آن جام طرب فزای ساقی

بنمود مرا لقای ساقی

در حال چو جام سجده بر دم

پیش رخ جان فزای ساقی

ننهاده هنوز چون پیاله

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲

 

جانا، ز منت ملال تا کی؟

مولای توام، دلال تا کی؟

از حسن تو بازمانده تا چند؟

بر صبر من احتمال تا کی؟

بردار ز رخ نقاب یکبار

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳

 

دلربایی دل ز من ناگه ربودی کاشکی

آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی

خوب رخساری نقاب از پیش رخ برداشتی

جذبهٔ حسنش مرا از من ربودی کاشکی

ای دریغا! دیدهٔ بختم بخفتی یک سحر

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴

 

از غم دلدار زارم، مرگ به زین زندگی

وز فراقش دل فگارم، مرگ به زین زندگی

عیش بر من ناخوش است و زندگانی نیک تلخ

بی لب شیرین یارم، مرگ به زین زندگی

زندگی بی‌روی خوبش بدتر است از مردگی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵

 

الا، قد طال عهدی بالوصال

و مالی الصبر عن ذاک الجمال

به وصلم دست گیر، ای دوست، آخر

به زیر پای هجرم چند مالی؟

یضیق من الفراق نطاق قلبی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶

 

گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی

نظر از روی خوشت بهر چه برداشتمی؟

چون من بی‌خبر از دوست دهندم خبری

باری، از بی‌خبری کاش خبر داشتمی؟

در میان آمدمی چون سر زلفت با تو

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷

 

در جهان گر نه یار داشتمی

با جهان خود چه کار داشتمی؟

دست کی شستمی به خون جگر

گر به کف در نگار داشتمی؟

گر نبردی قرار و آرامم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸

 

گرنه سودای یار داشتمی

کی چنین ناله زار داشتمی؟

ورنه غیرت دمم فرو بستی

ناله هر دم هزار داشتمی

بر در دوست گر رهم بودی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹

 

ای که از لطف سراسر جانی

جان چه باشد؟ که تو صد چندانی

تو چه چیزی؟ چه بلایی؟ چه کسی؟

فتنه‌ای؟ شنقصه‌ای؟ فتانی؟

حکمت از چیست روان بر همه کس؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰

 

ترسا بچه‌ای، شنگی، شوخی، شکرستانی

در هر خم زلف او گمراه مسلمانی

از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی

وز ناز و دلال او واله شده هر جانی

بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل

[...]

عراقی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۳۵
sunny dark_mode